سفارش تبلیغ
صبا ویژن
""""""""""""
وبلاگافکت نوار وضعیت
"""""""""""""

چیزی شبیه سکوت....
چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند! نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....

 

 

 

 

لذت های ماندگار


پدید آورنده : علی اصغر ظهیری ،


 

لذت طلبی انسان

انسان یک موجود لذت گرا و زیبا دوست است و از هر چیزی که مانع لذت او شود متنفر است.

برای برطرف کردن موانع لذت، آشنایی با فرهنگ لذت حقیقی لازم و ضروری است; چرا که اگر انسان با فرهنگ صحیح لذت آشنا نباشد، نمی تواند موانع آن را برطرف و طعم خوش آن را احساس نماید.

از نکات قابل توجه در مورد فرهنگ لذت این است که بدانیم ماندگارترین لذت ها کدام است؟ پاسخ سؤال فوق، راه جدیدی را به روی ما می گشاید و ما را در رسیدن به لذت حقیقی رهنمون می شود.

لذت های انسان را می توان به دو قسم تقسیم نمود:

1 - لذت های مادی و دنیوی

2 - لذت های معنوی و اخروی

تفاوت لذت های مادی و معنوی

مهمترین تفاوت لذت های دنیوی و اخروی در این است که لذت های دنیوی به مرور زمان موجب دلزدگی و رنجش خاطر انسان می شوند; مثلا تکرار خوردن یک نوع از لذت بخش ترین غذاها انسان را دچار دلزدگی می نماید و درجه لذتش را کاهش می دهد.

نکته فوق را می توان از مهمترین لذت های ماندگار

علل و عوامل نوآوری و تنوع در امور لذت انگیز دانست. انسان از یک سو به دنبال کسب لذت است و از سوی دیگر لذت های دنیوی با تکرار ملال آور می باشند، از این رو این لذت ها او را اشباع نکرده و به مرور زمان کارهای لذت انگیز همیشگی اش به منفورترین آن ها تبدیل می شود و همین امر سبب می شود تا به کارهای جدیدتری کشانده شود.

به عنوان مثال در دنیای غرب، برای درک لذت بیشتر، روزی به آزادی مطلق و اختلاط دختران و پسران رای می دهند و روز دیگر به همجنس بازی و سپس به آمیزش با حیوانات می گرایند. این همه به خاطر ویژگی لذت های دنیوی است که بر اثر تکرار و مداومت از درجه لذت کاسته شده و انسان به راه جدیدی برای اشباع خود کشانده می شود.

اما در لذت های معنوی و اخروی ویژگی فوق وجود ندارد. در آخرت گرچه انسان از نعمت ها به طور مداوم استفاده می کند، اما هرگز دچار دلزدگی و رنجش خاطر نمی شود، خوردن لذیذترین خوراکی ها و نوشیدن گواراترین نوشیدنی ها و ارضاء غرایز به ویژه غریزه جنسی در این دنیا، سرانجام انسان را دچار دلزدگی می کند; اما همین لذت ها در آخرت هرگز ملال آور نیست.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«و بشر الذین امنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجری من تحتها الانهار کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوبه متشابها و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون; (1) «به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغ هایی از بهشت برای آن هاست که نهرها از زیر درختانش جاری است، هر زمان که میوه ای از آن به آنان داده شود می گویند: این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود [ولی این ها چقدر از آن ها بهتر و عالی تر است.] و میوه هایی که برای آن ها آورده می شود همه [از نظر خوبی و زیبایی] یکسانند. و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.»

بعضی از لذت های معنوی دنیا

توجه به امور معنوی از جمله کارهای لذت انگیز در این دنیا است که هرگز ملال انگیز نبوده و تکرار آن زمینه رسیدن انسان به اوج لذت را فراهم می کند. به عنوان مثال به چند نمونه از این امور اشاره می شود.

1 - اقامه نماز

این کار گرچه در زندگی انسان بارها تکرار می شود، اما نه تنها دلزدگی و رنجش خاطر ایجاد نمی کند بلکه تکرار آن سبب فراهم شدن لذت بیشتر می شود.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله «نماز» را نور چشم خود دانسته و به اشتیاق خود بر مداومت آن تصریح فرموده است. آن حضرت می فرماید:

«جعل الله جل ثناءه قرة عینی فی الصلاة و حبب الی الصلاة کما حبب الی الجائع الطعام و الی الظمان الماء و ان الجائع اذا اکل شبع و ان الظمان اذا شرب روی و انا لا اشبع من الصلاة; (2) خداوند جل ثناءه نور دیده مرا در نماز قرار داده و نماز را محبوب من گردانید، همچنان که غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داد. [با این تفاوت که ]گرسنه هرگاه غذا بخورد سیر می شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سیر آب می شود; اما من هرگز از نماز سیر نمی شوم.»

امام حسین علیه السلام نیز در ظهر روز عاشورا; هنگامی که دشمن خیال کشتن او را در سر می پروراند، به اقامه نماز توجه ویژه داشت و با آخرین نماز خود، مراتب بندگی و اطاعت خود از خداوند را به نمایش گذاشت.

ابوثمامه صائدی (صیداوی) هنگامی که خبر از رسیدن وقت نماز داد، حضرت او را این چنین دعا کرد: «ذکرت الصلاة، جعلک الله من المصلین; نماز را یاد کردی، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد.» (3)

2 - تلاوت قرآن

تلاوت قرآن نیز از اموری است که تکرار آن از حلاوت و شیرینی لذت انگیزش نمی کاهد.

مرحوم محدث قمی نقل کرده است که: حضرت رضاعلیه السلام با مردم کم سخن می گفت. گفتار و پاسخ و مثال هایی که در ضمن سخنانش می آورد از قرآن نشات گرفته بود. آن حضرت هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و می فرمود: «اگر بخواهم می توانم در کمتر از سه روز نیز قرآن را ختم کنم; اما به هیچ آیه ای نمی رسم مگر آن که در معنایش تفکر می کنم.» (4)

لذت تکرار تلاوت قرآن تا آن جاست که حضرت سیدالشهداعلیه السلام حتی پس از شهادت و هنگامی که سر بریده و مطهرش را بر نیزه کرده بودند، قرآن تلاوت می کرد. مرحوم محدث قمی می نویسد: از «زید بن ارقم » روایت شده است که گفت: هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السلام و یارانش را حرکت می دادند، من در غرفه خود بودم. همین که سر مقدس امام علیه السلام مقابل من رسید، این آیه را تلاوت نمود: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا»; (5) «مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [خفتگان غار لوحه دار] از آیات شگفت ما بوده اند؟» به خدا سوگند! مو بر بدنم راست شد و فریاد زدم: ای پسر رسول خدا! به خدا سوگند که داستان سر مقدس تو از داستان اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است.» (6)

3 - نوکری اهل بیت علیهم السلام

یکی از کارهایی که مانند قرآن و نماز تکرار آن ملال آور نیست و لذت به دست آمده اش فروکش نمی کند، نوکری در دستگاه با عظمت اهل بیت علیهم السلام است.

نوکران این دستگاه از کارهای تکراری مانند اقامه عزاداری آن بزرگواران به ویژه سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیهما السلام، ملول نمی شوند و تکرار این عبادت پرثواب، دلزدگی و رنجش خاطر به دنبال ندارد.

نوکری اهل بیت علیهم السلام و خدمت در این راه، انسان را از لذت حقیقی بهره مند ساخته و زمینه را برای رسیدن به اوج لذت های معنوی فراهم می سازد.

«قنبر» غلام و نوکر امیرمؤمنان علیه السلام بود. او به خاطر همین سمت بزرگ، مورد احترام همگان بود.

روزی هنگام عبور از مقابل گروهی از مردم، به طور شگفت انگیزی مورد احترام حاضران قرار گرفت. آنان با دیدنش یکباره از جا برخاسته و او را مورد احترام قرار دادند. هنگامی که خبر برخورد محترمانه مردم با غلام امیرمؤمنان علیه السلام به آن حضرت رسید، فرمود: «مبادا این احترام ها سبب اذیت و آزار قنبر شود و کینه توزان و حسودان طاقت نوکریش را نداشته باشند... .»

پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام، در دوران غصب خلافت توسط سرسلسله خاندان جنایت یعنی معاویة بن ابی سفیان، قنبر را دستگیر کردند.

«حجاج بن یوسف » او را مورد خطاب قرار داد و گفت: تو در خانه علی چه می کردی؟ قنبر پاسخ داد: کارهای منزل او را انجام می دادم و آب وضو برایش حاضر می نمودم. پس از گفت وگویی که رخ داد، حجاج پرسید: آیا مولایت به تو خبر داد که چگونه کشته می شوی؟

قنبر پاسخ داد: آری! مولایم فرمود: مرا ذبح خواهید کرد.

سرانجام این نوکر دل سوخته در راه عقیده خود جان باخت و سر به تیغ جلادان خون آشامی چون حجاج داد. (7)

قنبر جز خدمتکاری و نوکری امیرمؤمنان علیه السلام کاری نمی کرد، کارهایش نیز تکراری بود; اما از تکرار این کار لذت انگیز خسته نشد و ملالی به خاطرش نرسید.

امروز هم هر کسی که ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام را دارد، از نوکری در مجالس عزاداری آن بزرگواران خسته نمی شود و لذتش بر اثر تکرار فروکش نمی کند.

اقامه عزاداری امام حسین علیه السلام لذتی دارد که ملال آور نیست تا دلزدگی داشته باشد.

رسول گرامی اسلام قبل از شهادت امام حسین علیه السلام به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: «ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا; (8) برای شهادت حسین علیه السلام حرارت و گرمایی در دل های مومنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.»

اهل بیت علیهم السلام و زنده نگهداشتن یاد و خاطره امام حسین علیه السلام و شهیدان کربلا

1. امام صادق علیه السلام فرمودند: «علی بن الحسین علیهما السلام [به یاد عاشورا] بیست سال گریست و هرگز طعامی پیش روی او نمی گذاشتند، مگر اینکه گریه می کرد.» (9)

2. مرحوم مجلسی نقل کرده است که: «زید بن شحام » می گفت: «من با گروهی از مردم کوفه در خدمت امام صادق علیه السلام بودیم. «جعفر بن عفان » خدمت آن حضرت آمد. امام علیه السلام او را احترام کرد و نزد خود نشاند. آنگاه امام صادق علیه السلام فرمود: مرثیه می سرایی؟ عرض کرد: آری. حضرت فرمود: بخوان. جعفر اشعاری خواند و ضمن آن به مصائب امام حسین علیه السلام اشاره نمود.

امام صادق علیه السلام گریست و قطرات اشک، محاسن مبارکش را گرفت و حاضران نیز گریستند. آنگاه حضرت فرمود: به خدا سوگند! ملائکه و فرشتگان مقرب خدا در اینجا حاضر شدند. ای جعفر! خداوند بهشت را بر تو واجب کرد و گناهان تو را آمرزید.

سپس فرمود: ای جعفر! می خواهی بیشتر بگویم؟ عرض کرد: آری. حضرت فرمود: هر کس در مصیبت حسین شعری بگوید و بگرید یا بگریاند خداوند بهشت را برایش واجب و تمام گناهان او را بیامرزد. (10)

3. امام هشتم، حضرت رضاعلیه السلام به «دعبل خزایی » (شاعر اهل بیت علیهم السلام) فرمود: «ای دعبل! دوست دارم شعری بخوانی، چرا که این روزها روز اندوه و غمی است که بر ما خاندان رفته است.» (11) آن ایام همزمان با فرارسیدن ایام شهادت امام حسین علیه السلام بود.

در روایت دیگری آمده است که حضرت فرمود:

«فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام; (12) گریه کنندگان باید بر کسی همچون حسین علیه السلام گریه کنند، چرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را فرو می ریزد.»

عاشقی نمونه

هر کدام از شهیدان کربلا و یاران امام حسین علیه السلام که تا پای جان ایستادند و با شهادت خود، نوکری خویش را به اثبات رساندند، ویژگی های منحصر به فردی داشتند. یکی از این شهیدان والامقام، غلام سیه چهره ای به نام «جون » است که تمام افتخارش نوکری در خانه اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام حسین علیه السلام بود.

وی اول از غلامان ابوذر - سلام الله علیه - بود که خود افتخار نوکری و شاگردی امیرمؤمنان علیه السلام را داشته است. پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام، «جون » در رکاب امام حسن علیه السلام نوکری می کرد و پس از شهادت آن حضرت، گوش به فرمان امام حسین علیه السلام بود.

سابقه نوکریش طولانی است، اما با این وجود هرگز از تکرار وظایف نوکری ملالی به خاطرش نرسید و از درجه لذت وصف ناپذیرش کاسته نشد. وی در کربلا با نهایت فداکاری زمینه فتح قله لذت خود را فراهم کرد و در رکاب معشوق، عشق را زنده کرد.

در روز عاشورا، به محضر امام علیه السلام آمد و عرض کرد: اجازه بفرمایید به میدان بروم و جان ناقابلم را فدایتان سازم. امام علیه السلام فرمود: تو آزادی، برای ما خود را به مشقت مینداز.

«جون » عرض کرد: آیا من در راحتی باشم و شما را در سختی تنها بگذارم؟ به خدا قسم! هر چند بوی بدنم بد و حسب و نسبم والا نیست اما به خدا قسم! هرگز از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته شود.

سرانجام با شجاعت وصف ناپذیری پای به میدان گذاشت و با شجاعت و اشتیاق فراوان شربت شهادت نوشید و به ریاض جنت پرواز کرد.

پس از آن که «جون » به زمین افتاد، امام علیه السلام به بالینش آمد و در حقش چنین دعا کرد:

«خدایا بوی بدنش را معطر و روی او را سپید گردان.» از امام باقرعلیه السلام روایت شده است که فرمود: پس از شهادت امام حسین علیه السلام، پیکر پاره پاره این غلام و نوکر دل سوخته را دیدند، در حالی که بوی مشک از آن به مشام می رسید. (13) و دعای امام حسین علیه السلام در حقش به اجابت رسید.

پی نوشت ها:

1) بقره/ 25.

2) میزان الحکمة، ترجمه شیخی، ج 7، ص 3092، حدیث 10535.

3) الارشاد، شیخ مفید، ص 458; بحارالانوار، ج 45، ص 21.

4) انوار البهیه، ترجمه اشتهاردی، ص 331.

5) کهف/ 9.

6) منتهی الآمال، ص 483.

7) اقتباس از منهاج الدموع، شیخ علی قرنی گلپایگانی، چاپ چهارم.

8) بحارالانوار، ج 46، ص 108.

9) همان.

10) جلاء العیون، مجلسی، ص 523، به نقل از رجال کشی، ص 574.

11) جامع احادیث الشیعة، ج 12، ص 567.

12) بحارالانوار، ج 44، ص 283.

13) نفس المهموم، ص 290.


[ چهارشنبه 91/12/2 ] [ 1:47 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

استاد فرزانه دانشمند محقق حاج شیخ حسین انصاریان مراد دلهای بسیاری از جوانان این مرز و بو م است.

حقیر از سن 12 سالگی با این مرد الهی آشنا شدم و با نوای ملکوتی استاد حالات خوش معنوی و لحظات عرفانی خویش را می گذراندم.

هر جا صدای عارفانه اش را می شنیدم از خود بی خود می شدم و نا خود آگاه خود را در دریای اخلاصش شناور می دیدم.

در سال 1385 یعنی پس ا ز بیش از بیست سال توفیق زیارت ایشان را یافتم و لحظاتی از با او بودن را یافتم.

محصولات دانش و معلومات الهی این مرد بزرگ زیاد است ، بیش از هزاران ساعت سخن رانی بدون تکراری که هر کدام بسان نسخه ای شفا بخش می تواند بیماریهای روانی و معنوی بیماران

شفا بخشد از این نمونه است.

ترجمه قرآن ، نهج البلاغه ، صحیفه سجادیه ، مفاتیح الجنان ، و ده ها کتاب نفیس دیگر از آثار گرانبهای ایشان است.

حقیر توفیق یافتم در ویرایش و بررسی یکی از تالیفات گرانقدر استاد به نام « بر بال اندیشه» توفیق یابم و کتاب زیبای « هزینه پاک ماندن» را عاشقانه کار کنم و از تدوین کتاب « شرح بر دعای

کمیل » بی نصیب نمانم

در آخر به این نکته اشاره می کنم که مهمترین ویژگی این بزرگ مرد « سعه صدر » صبر و حوصله در امر تبلیغ و آغوش بازی که به روی جوانان دارد  می باشد.

در مدت 15 سالی که از نزدیک با روحیات و اخلاقشان آشنا شدم عصبانیت ندیده و هرگز تندی از جانبشان نسبت به کسی مشاهد نکردم

در هر جلسه ای که در محضر ش بودم سود بردم و هیچ مجلسی در حضورش نبودم که از مباحث علمی کلامی به میان نیامده و استفاده نبرده باشم

امر به معروف در زندگیش بیش از هر چیز دیگر نمایان است و از شواهد و قرائن پیدا است که به این مهم اهمیت فوق العاده ای قائلند

داستانی که می خوانید یکی از صدها نمونه ای است که بیانگر روحیات اخلاقی ایشان است ،:

 

از قول خود ایشان نقل شده است که می فرمود:

 

یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! دیدم سر تمام میزها مشروب است، یک عده‌ای مشغول نوشیدن و یک عده‌ای مست هستند

 و یک عد‌ّه تازه نشسته‌اند.

من که وارد شدم صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمده‌اید! گفتم: نه برادر، اشتباه نیامده‌ام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر اینجا فلان کافه نیست؟ گفت : چرا ! گفتم:

پس من درست آمدم. گفت: فرمایشی دارید؟ گفتم: یک کلام!

آن زمان هم من سی سه سالم بود، جوان بودم! گفتم: من فقط یک کلمه می‌خواهم به تو بگویم، اما باید اول از تو بپرسم: یهودی هستی: گفت : نه! مسیحی هستی؟

گفت: نه! مسلمانم! گفتم: سنی هستی؟ گفت: نه شیعه هستم! گفتم : پس می‌توانم آن یک کلمه را به تو بگویم! گفت: بگو! گفتم: پروردگار فرموده: مؤمنان پیر، نورِ

 من هستند و من حیا می‌کنم که نورم را با آتشم بسوزانم، من خدا دیگر از او حیا می‌کنم

گفتم: تو که از شصت سال گذشتی و سر و صورتت پر از سفیدی است، چه می کنی؟ گفت: چکار بکنم؟ تکان عجیبی خورد!. گفتم: دیروز چقدر آوردی؟ آن

 زمان، گفت: هفت هزار تومان! هفت هزار تومان شمردم و گفتم: این پول مشروب ها، به اینها هم بگو دیگر نخورند و بلند شوند بروند.

همه را بیرون کرد. با هم

 رفتیم تمام مشروب ها را داخل چاه ریختیم. رفتم رفقایم را آوردم یک پولی روی هم گذاشتند، بیست و چهار ساعت نشد که به تعداد دویست نفر دیگ و بشقاب و

 قاشق و چاقو همه چیز آوردیم!؛ یعنی من صبح این کار را کردم، بعد از ظهر آنجا تابلوی چلوکبابی خورده بود، چلوکباب هم داشت! روز اول هم یک روحانی

 گفت: دویست پرس چلوکبابش را من می‌خرم! بعد هم دیگر چلوکبابی شد!.

 


[ چهارشنبه 91/12/2 ] [ 1:8 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

 

 

هجرت همچنان باقى است

هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله

 

 

علی اصغر ظهیری

قال الله الحکیم:
«واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجرا جمیلا (1) » ; «برآنچه می گویند شکیبا باش و از آنان بگونه ای شایسته دوری گزین. »

هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله:
چهارده سال از بعثت و رسالت رسول گرامی اسلام می گذشت، مردم مکه به شدت پایبند عقاید خرافی خود بودند و چون کسانیکه به هیچ حقی اعتنا نمی کنند، ندای ملکوتی «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ی پیامبر را نمی شنیدند. «و لهم اذان لایسمعون بها»
مسلمانان که تعداد محدودی بودند، در برابر گروه بی شمار بت پرستان عنود و فشار و برخوردهای غیر انسانی آن ها، به ستوه آمده و اسلام عزیز دوران سخت شکل گیری خود را می گذراند.
سرانجام رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور خداوند تصمیم به «هجرت » گرفت. و در حالی که دشمنان کینه توز نقشه کشتنش را در سر می پروراندند، «علی علیه السلام » را به جای خود گذاشت و به طور معجزه آسایی مکه را به قصد مدینه ترک کرد.

زمان هجرت و چگونگی آن:
بر اساس نقل مرحوم مجلسی در بحارالانوار، هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه، در سال چهاردهم بعثت صورت گرفت و این حادثه با سی و چهارمین سال سلطنت «خسرو پرویز » و نهمین سال فرمانروایی «هرقل » (امپراطور روم) همزمان بود. «محمد بن کعب قرظی » (2) می گوید: قریش در خانه پیامبر جمع بودند و می گفتند: محمد می گوید: اگر شما با او بیعت کنید، بر عرب و عجم فرمانروا خواهید شد. شما پس از مرگ هم دوباره زنده خواهید شد و برای شما باغ هایی چون باغهای این جهان خواهد بود.... در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله از منزل بیرون آمد و مشتی خاک برداشت و فرمود: «نعم انا اقول ذلک; آری من این را می گویم. » سپس مشت خاک را به روی آنان پاشید و آیه شریفه «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون (3) » را تلاوت نمود. تمام کسانی که از آن خاک روی سرشان ریخته شد، در جنگ بدر کشته شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت کرده و از آنان دور شد، اما همچنان کفار درب خانه پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاده بودند. شخصی به جمع آنان پیوست و پرسید: در این جا چه می کنید؟ گفتند: منتظر محمد هستیم. او گفت: به خدا قسم! همین الآن محمد از کنار شما عبور کرد و بر سر همه شما خاک ریخت.
آنان دست خود را روی سرشان کشیدند، و خاک های ریخته شده را بر سر خود دیدند. به درون خانه سرک کشیدند، خیال کردند رسول خدا در بستر خود آرمیده است; در حالی که امیر مؤمنان علیه السلام به جای آن حضرت بود. آنان همچنان تا صبح منتظر ماندند و صبح متوجه شدند که او علی علیه السلام است که در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابیده است. پس گفتند: به خدا قسم! آن مرد راست گفت. (4)

افتخار مهاجران
یکی از نکات مهم در هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله این است که مهاجرت بر فضیلت، برتری، عزت و احترام مهاجران و کسانی که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند افزود.
امام سجاد علیه السلام در ماجرای تلخ و غم انگیز عاشورای سال 61 هجری، هنگامی که در مجلس یزید حماسه آفرید و خطبه معروف و مشهور خویش را انشاء نمود، مهاجرت را برای جد بزرگوار خویش، افتخاری بس بزرگ برشمرده و امیر مؤمنان علیه السلام را با «هجرت » ستود:
«انابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین... (5)
; من پسر کسی هستم که در پیشاپیش رسول خدا صلی الله علیه و آله با دو شمشیر جنگید و با دو نیزه نبرد کرد و دوبار هجرت کرد.»

هجرت همچنان باقی است
«هجرت » گرچه یک حادثه تاریخی است و در صدر اسلام اتفاق افتاده است; اما به طور قطع در آن خلاصه نمی شود و در طول تاریخ حیات بشر تا وقوع قیامت کبری همچنان بر قوت خود باقی است و آثار و برکاتش همانند چشمه ای زلال و جوشان، نصیب انسان می شود.

انسان وقتی انسان است که در چگونه زیستن هماهنگ با دستورات حجت های پروردگار عمل کند و غرایز و تمایلات نفسانی خویش را تعدیل نماید. بی تردید کسانی که در جاده گناه قرار می گیرند، کارهای حیوانی را در قالب و شکل انسانی انجام می دهند.

نمونه هایی از مصادیق هجرت را می توان در موارد زیر یافت.
1- غیر مسلمانی که، با یک تحول درونی به دین مقدس اسلام می گراید، در حقیقت مهاجرت کرده است. پنجمین پیشوای شیعیان، حضرت باقر علیه السلام می فرماید: «من دخل فی الاسلام طوعا فهو مهاجر (6) ; هرکس داوطلبانه به اسلام در آید، مهاجر است. »
2- مسلمانی که از گناهان خود دوری کرده، تمایلات نفسانی خود را زیر پا نهد و با نفس خویش مبارزه کند، از مهاجران واقعی به شمار می رود. پیامبر بزرگ اسلام می فرماید:
«الهجرة هجرتان: احداهما ان تهجر السیئات والاخری ان تهاجر الی الله تعالی و رسوله و لاتنقطع الهجرة ما تقبلت التوبة (7) ; هجرت دو گونه است: یکی از آن ها اینکه از بدی ها دوری کنی و دیگری آن است که به سوی خداوند متعال و رسولش هجرت کنی، و تا زمانی که توبه پذیرفته می شود هجرت قطع نمی شود.»
بنابراین «هجرت » را نباید یک حادثه تاریخی لحاظ کرد، بلکه کسانی که در مسیر زندگی خود پایبند به شرع نبودند و حدود الهی را زیر پا نهاده اند می توانند با یک تصمیم جدی در جمع مهاجران الی الله قرار گیرند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اشرف الهجرة ان تهجر السیئات (8) ; بهترین هجرت آن است که از گناهان هجرت کنی.»

هجرت از گناه
خداوند متعال غرائزی را در وجود انسان نهفته است که بی تردید بدون آن با مشکلات غیر قابل جبرانی روبرو می شود. حال اگر انسانی راه افراط و تفریط را در پیش گیرد; یعنی یا به تمام تمایلات نفسانی و غرائز درونیش بدون قید و شرط پاسخ گوید و آن را ارضاء نماید یا به طور کلی آن را سکوب نماید، یقینا از حد و مرز شرعی خارج شده است.
مساله اعتدال، در روایات اسلامی به شدت مورد تاکید قرار گرفته و اعتدال نیروهای درونی، در اسلام مطلوب است. این اعتدال و پرهیز از افراط وتفریط می تواند ما را به مسیر سعادت سوق دهد.
انسان وقتی انسان است که در چگونه زیستن هماهنگ با دستورات حجت های پروردگار عمل کند و غرایز و تمایلات نفسانی خویش را تعدیل نماید. بی تردید کسانی که در جاده گناه قرار می گیرند، کارهای حیوانی را در قالب و شکل انسانی انجام می دهند.
کوتاه سخن اینکه اینگونه افراد در عالمی غیر از عالم حقیقی که جایگاه اصلی آنان است قرار دارند. بنابراین با پشت پا زدن به خواسته های نفس اماره و وسوسه های شیطان می توانند در جمع مهاجران قرار گیرند و از آن عالم پست، به عالم ملکوت هجرت نمایند.

مهاجران واقعی
در ذیل به چند نمونه از کسانی که به صورت جدی از گناه هجرت کرده اند اشاره می شود:
1- «فضیل بن عیاض » مردی متظاهر به فسق بود. بر سر راه کاروان های تجارتی و مسافرتی قرار می گرفت و با زور و تهدید، اموال کاروانیان را به غارت می برد. دزدی قهار و چیره دست بود و تمام مردم او را با همان صفاتش می شناختند.
او که از راه دزدی، اموال فراوانی را به دست آورده بود و از وضع مالی مناسبی برخوردار بود، شبی برای دزدی به خانه ای به قصد دستبرد زدن وارد شد.
صاحب منزل در حال قرائت قرآن بود که فضیل با طرح و نقشه قبلی روی دیوار منزل قرار گرفت، همینکه خواست وارد خانه شود، قرائت قرآن صاحب منزل توجه اش را جلب نمود. صاحب خانه این آیه را تلاوت کرد که:
«الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله » (9) ; «آیا وقت آن نرسیده است که قلب های کسانی که ایمان آورده اند بایاد خدا خاشع شود؟»
فضیل بن عیاض با شنیدن این آیه تمام وجودش شعله ور شد واز دیوار پائین آمد و مثل آنکه آیه بر او نازل شده باشد، تحت تاثیر قرار گرفت و سرانجام از عالم حیوانی به عالم انسانی درآمد و در جمع مهاجران حقیقی به سوی خدا قرار گرفت.
وی با یک تصمیم جدی از تمام گناهان خود توبه کرد و دست از قمار و شراب کشید و تا جایی که صاحبان اموال به دست آمده از راه دزدی را می شناخت، راضی کرد و اموال را بازگرداند. (10)
2- «بشر حافی » مردی عیاش و به دور از اخلاق بود، دستورات الهی را زیر پا می نهاد و از انجام هیچ گناهی دریغ نداشت.
امام کاظم علیه السلام در راه بود، نزدیک منزل «بشر» رسید، صدای آواز و موسیقی و رقاصی از درون منزلش به گوش می رسید. کنیزکی برای ریختن خاکروبه و آشغال های منزل به در منزل آمده بود.

امام علیه السلام رو به آن کنیز فرمود: صاحب این منزل عبد است یا آزاد؟ کنیزک در جواب عرض کرد: آقا! او خود صاحب چندین عبد و نوکر است، این چه سؤالی است؟ حضرت فرمود: آری، اگر بنده و عبد بود این گونه نبود و صدای آواز از خانه اش بر نمی خاست و علیه مولایش قیام نمی کرد.
وقتی کنیز باز گشت مورد بازخواست قرار گرفت که چرا دیر کردی؟ وی ماجرا را بازگو کرد.
بشر با شنیدن ماجرا، با پای برهنه از خانه بیرون دوید و به دنبال امام علیه السلام حرکت کرد و سرانجام با یک مهاجرت حقیقی در جمع مهاجران الی الله قرار گرفت، به همین خاطر او را «بشر حافی » یعنی «بشر پابرهنه » نامیدند و به این نام شهرت یافت. (11)
سفر آن نیست که از مصر به بغداد روی از سر نفس گذشتن سفر مردان است
3- مرحوم «حاج رسول دادخواه تبریزی » یکی از مهاجران حقیقی بود که با توبه، از عالم حیوانی و نفسانی خود مهاجرت کرد و سرانجام در جمع مهاجران الی الله قرار گرفت.
وی مردی قوی هیکل و مشهور به فسق بود که از ارتکاب گناهان صغیره و کبیره ابایی نداشت. او را به عنوان «رسول ترک » می شناختند. یک سال در ماه محرم الحرام که هیئت آذربایجانی های مقیم تهران مراسم عزاداری برپا کرده بودند، او نیز مانند دیگر شرکت کنندگان سر از پا نمی شناخت و برای عرض ادب به مقام شامخ سالار شهیدان درآن مجلس شرکت می نمود.
گروهی از محترمان هیئت که «رسول ترک » را خوب می شناختند، از حضور فعال و همکاریش در کارهای هیئت ناراحت شده، جوانی را به عنوان قاصد به سوی او روانه کردند تا به او بگوید دیگر به هیئت نیامده و در مجلس شرکت نکند.
«رسول ترک » به شدت ناراحت می شود و هیئت را ترک می کند.
یکی از مسؤولان هیئت، شبی در عالم رؤیا خوابی می بیند و پس از بیدار شدن از خواب، سراسیمه به طرف منزل رسول ترک حرکت می کند. وقتی با رسول ترک روبرو می شود و او را به هیئت دعوت می کند; رسول می گوید: شما مرا بیرون کردید، حالا دعوت می کنید؟ باید بگویید چه اتفاقی افتاده است.
وی ماجرای خواب خود را این گونه بیان می کند:
شب در عالم خواب دیدم در صحرای کربلا هستم و خیمه های امام علیه السلام برافراشته است. جلو راه ورودی به خیمه ها سگی هار و درنده ایستاده بود و به هر دشمنی که قصد حمله به خیمه ها را داشت حمله می کرد و مانع ورود دشمنان به محوطه خیام می شد. بدن آن حیوان بدن سگی بود; اما سر و صورتش، سر وصورت تو بود.
رسول ترک با شنیدن این ماجرا می گوید: راست می گویی؟ یعنی من سگ در خیمه های حسین علیه السلام بودم؟
هنگامی که پاسخ مثبت می شنود، از خود بی خود می شود و توبه می کند و در جمع محبان حقیقی و مهاجران الی الله قرار می گیرد (12).
کار رسول ترک به جایی رسید که در آخرین لحظات عمر چشمانش را باز کرد و صدا زد: آقام گلدی، آقام گلدی (آقایم آمده، آقایم آمده.)
این غلام آزاد شده امام حسین علیه السلام سرانجام در سال 1339 هجری شمسی مطابق با شب 15 رجب سال 1380 هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد و در قبرستان «نو » واقع در قم روبروی حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام مدفون گردید. مرقد این عاشق دلباخته واقع در ضلع غربی قبرستان در کنار مرقد مرحوم کربلایی کاظم می باشد (13).
تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی آتشی زن به وجودم که برآید آهی
سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد ورنه تا کعبه وصل تو نباشد راهی
تو به یک کاه دو صد کوه گنه می بخشی من بیچاره چه سازم که ندارم کاهی
به جز از تو که کشی ناز گنه کاران را نشنیدم که کشد ناز گدا را شاهی (14)


1) مزمل/ 10.
2) وی همان «محمد بن کعب بن سلیم بن اسد، ابو حمزه قرظی » است که از افراد برجسته مدینه بود و مدتی در کوفه اقامت داشت. وی در سال 40 به دنیا آمد و در سال 120 در مدینه درگذشت. به نقل از پاورقی بحارالانوار، ج 19، ص 38.
3) یس/ 9.
4) بحارالانوار، ج 19، ص 38، ح 6، به نقل از میزان الحکمه، ج 13، ص 6598.
5) خطبه امام سجاد علیه السلام.
6) کافی، ج 8، ص 148، ح 126.
7) کنز العمال، ص 46262. به نقل از میزان الحکمة، ج 13، ص 6602.
8) میزان الحکمة، ج 13، ص 6602، ح 21063.
9) حدید/ 16.
10) اقتباس از گفتارهای معنوی، شهید مطهری، ص 261.
11) مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج 1; گفتارهای معنوی، شهید مطهری، ص 261.
12) اقتباس از کتاب «رسول ترک » آزاد شده امام حسین علیه السلام، محمد حسین سیف اللهی.
13) همان. برای اطلاع بیشتر از زندگانی، کرامات و فضایل اخلاقی ایشان به کتاب «رسول ترک » مراجعه کنید.
14) شعر از غلامرضا سازگار.

چهارده سال از بعثت و رسالت رسول گرامی اسلام می گذشت، مردم مکه به شدت پایبند عقاید خرافی خود بودند و چون کسانیکه به هیچ حقی اعتنا نمی کنند، ندای ملکوتی «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ی پیامبر را نمی شنیدند. «و لهم اذان لایسمعون بها»


[ سه شنبه 91/12/1 ] [ 12:17 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

........................



........................
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
""" ........
///