چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
من جرعه نوش غدیرم! بدون شراب غدیر روح عطش زده ام سیراب نمی شود؛ غدیر جولانگاه سجده بر آدم است، و میدان حقیقت بندگی؛ انگار سجده تمام فرشتگان بر آدم در غدیر معنا گرفت و راز خطاب إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون آشکار شد! ، که آدم به علی شرافت داشت و با علی مسجود فرشتگان شد. و امروز روز یاس و نا امیدی کافران است که فرمود: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ و ندای محمد که درود خدا بر او باد آسمان غدیر را فرا گرفت که: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ و مردم ندای بشارت سر دادند و علی را بر این انتخاب ستودند: بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ!!
و از آن روز خورشید عظمت مولایمان علی در پشت ابرهای طوفان حسادتها و گردباد زلزله جداییها غروب کرد ؛ و از افق غدیر در مدینه به خانه نشست اکنون من غدیری ام ، من فاطمی و من حیدری نسب!! بی تولای علی جانم مباد، و بی ولای علی تن من مباد آمین× [ سه شنبه 92/7/30 ] [ 7:38 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
بر هادی و بر غدیر بر هر دو سلام ! همینکه تو را از مدینه به سامرا فرا خواندند ، تمام شهر مدینه را ماتم فرا گرفت؛ مردم قبل از این فرا خوانی ، ماجرای جدت علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیده بودند، اگر در ماجرای خروج امام هشتم علیه السلام از مدینه خود حضرت دستور داد بر من بگرید ! چرا که بازگشتی در این سفر نیست؛ اما امروز با سفر اجباری تو ، هادی امت مردم به شدت می گریستند راستی مردم مدینه چرا می گریید؟ مگر چه شده است؟ آری مردم فهمیده اند در این سفر نیز بازگشتی نیست، و روزی خبر شهادت مولای خود را خواهند شنید! و سرانجام امام وارد کوفه شد، همیکه بوی جدش علی را استشمام کرد، با اشتیاق وصف ناپذیری فرمود: اجازه ام دهید به زیارت جدم علی که درود خدا بر او باد بروم؛ و حضرت هادی علیه السلام با یک دنیا ادب و احترام در کنار مرقد پاک و مطهر مولایمانعلی زیارت غدیر را انشاء کرد و فضایل آن حضرت را به آیات قرآن استناد کرد و سرانجام سامرا؛ متوکل، و جنایات غاصبان خلافت.... [ دوشنبه 92/7/29 ] [ 4:49 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
من خیمه ام، خیمه ای که با حسین بودم، با کاروان کربلا ، از مدینه تا کربلا تا سرانجام سوختم، در عشق حسین بر باد رفتم من خیمه ام!
من هم لا به لای وسایل کاروان جا خوش کرده بودم، راستش را بخواهید روی همه وسایل قرار داشتم ، چون هر جا کاروان بار می انداخت من اولین وسیله ای بودم که از بارها جدا می شد همینکه کاروان اطراق می کرد، قاقله سالار ندا می داد خیمه ها را علم کنید، مواظب باشید جای مناسبی انتخاب کنید و من ، خودم را می گویم، آری ! خیمه! من افتخار داشتم که برای لحظاتی از گرمای سوزان بیابانهای کربلا جلوگیری کنم و سایه ای بر سر اهل حرم بیندازم... از مکه تا کربلا بیش از 12 منزل را طی کردیم و من دوازده بار افتخار داشتم تا سایه ای برای اهل حرم باشم و اینک کربلا، راستی پنج شنبه بود که وارد کربلا شدیم مرا علم کرداند و سایه ام را گسترانده اند، تا کودکان آرام گیرند و رنج سفر را بزدایند. راستش را بخواهید از روز دوم محرم تا هفتم که خبری نبود کودکان در سایه سایه ام سیراب و با خیال راحت می خوابیدند اما از روز هفتم به بعد که دستور رسید آب را بر اهل حرم ببنید، من سوختم، سوختم؛ آتش گرفتم ؛ هرم سوختنم سایه ام را بی اثر کرده بود.... و خلاصه صبح عاشورا ....نه غروب عاشورا، لحظه نزول بلا، عطش و خون خاک، آه جگر گوشه مصطفی را کشتند حسین را ، سبط مصطفی و علی مرتضی را.... و ناگاه ندا رسید ؛ خیمه ها را بسوزانید و من در عشق حسین سوختم... [ پنج شنبه 92/7/25 ] [ 10:50 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
و اسماعیل را پس از بیست سال در آغوش کشید؛ هنوز گرمی محبتش را نچشیده بود که مامور شد او را با دست خود ذبح کند اسماعیل را آری اسماعیل را و اسماعیل با دنیایی از معرفت لب به سخن گشود: پدرجان آنجه تو را امر کرده اند همان کن و ابراهیم دست اسماعیل در دست به منی رفت و دست و پایش را بست و کارد را کشید کارد را آنچنان تیز کرده بود که گلوی نازک چون گل اسماعیل را ببرد و او کمتر رنج جان کندن را حس کند.... آه چرا نمی برد؟ خدایا چرا نمی برد؟ و این بار قوچی از دل کوه فرستاده شد و ابراهیم این حیوان را سر برید و قربانی داد و اینک جبریئل ، ابراهیم ، و اسماعیل یک مجلس سه نفره که حال و هوایش وصف شدنی نست جبرییل رو به ابراهیم کرد و گفت: محبوبترین کس نزد تو کیست؟ ابراهیم: محمد و آل محمد جبریئل: خدایت به محمد دختری می دهد و به آن دختر پسری به نام حسین و به حسین پسری به نام علی اکبر... و روضه عاشورا و جمله و علی الدنیا بعد العفا.......... [ چهارشنبه 92/7/24 ] [ 12:27 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
همینکه روز عرفه می رسد ، حال و هوای دلم طوفانی می شود، انگار هوس عرفان دلم رو پر می کند و فریاد الغوثم را طنین انداز؛ عرفان به مقام دوست به مقام خود و خلاصه به مقام معشوق؛ نیازی که هیچ چیز جای خالیش را پر نمی کند! ابراهیم ، قهرمان توحید و شیخ الانبیاء در کنار جبل الرحمه مناسک حجش را فرا گرفت؛ و حسین علیه السلام با مناجات جاویدش کلاس شعور بندگی و معرفت عبودیت را بر قرار کرد؛ خلیل الله کارد را بر گلوی دلبندش اسماعیل گذاشت و دل از میوه دلش کند؛ که امروز من و تو نیز از دلبستگی ها و و ابستگی هایمان جدا شویم؛ نه اینکه دوست نداریم که البته ابراهیم دوست داشت ؛ و نه اینکه نخواهیم که البته قهرمان میدان بلا می خواست، آری هم اسماعیلش را دوست داشت و هم می خواست شاید باریدنش چون ابر هم دلیلی به بزرگی همین داشته باشد خلاصه از سر نفس گذشتن هنر عارفان و واصلان است، که درسی بزرگ از عرفه خواهد بود. .... و همینکه چاقو را بر گلوی اسماعیل گذاشت، مهر قبولی در این بلای عظیم را گرفت و جبرییل روضه حسین ، عطش ، کربلا و علی اکبر را یاد آور شد و صحرای منا دریا شد آری دریا ، دریای اشک ، و خروش سوز ، و طوفان عشق.... [ دوشنبه 92/7/22 ] [ 9:52 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
به بهانه شهادت باقرا لعلوم حضرت محمد بن علی الباقر علیه السلام ، از تو اذن می گیرم و می نگارم! مولای من! تو شکافنده ای ، شکافنده ی دریای علم، و بر طرف کننده تاریکی جهل و نادانی مردم! مادرت فاطمه است، فاطمه دختر عمویت حضرت مجتبی علیه السلام؛ پس تو هم حسینی هستی هم حسنی! علم و حلم ، فصاحت و شجاعت، صدق و رضا ، عبادت و بندگی ، دستگیری از افتادگان از صفات برجسته توست و تو خلاصه همه زیبایی ها که نه بلکه تمام زیبایی ها با تو معنا شده است! شنیده ام فرموده ای: من چهار ساله بودم که خود کربلا و عاشورا را به چشم دیدم، حضور خدا را در صبر حسینی و جمال خدا را در استقامت زینبی و عشق خدا را در ایثار ابالفضلی مشاهده کردم؛ آنروز دیدم که ملائکه از این هم عظمت و بزرگواری، از این همه عشق و فدکاری، انگشت به دهان مانده بودند و دیدم که چگونه دنیا طلبان همه آخرت خود را در دنیای یزیدیان جستجو می کردند و چگونه با کبریت جهل هستی خویش به آتش می کشیدند. آقای من! تو همه را به چشم خویش دیدید! کربلا را ، اسارت را؛ کوفه را؛ شام و بازار را؛ و پدرت زین العابدین که فرمود: یا لیتنی لم تدلنی امی، ای کاش مادرم مرا نمی زایید...... [ یکشنبه 92/7/21 ] [ 11:17 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
همینکه صدای شور فرشتگان را شنیدم ؛ و با تعجب رفت و آمدشان را به تماشا نشستم و فریاد خجسته تبریکشان را شنیدم ، تنها یک سوال مرا به خود مشغول کرد که مگر چه خبر است؟ ملائکه به جای پای کوبی سرمه اشک شوق می کشیدند و پیوند دو گل را می سرودند؛ آری ! زهرا به خانه بخت می رود، علی را به همسری برگزیده و بر سفره عقد تزویجش را پذیرفته است؛ او علی شناس است؛ راستش را بخواهید آنقدر که علی زهرا شناس است ، زهرا هزار برابر قدر و مقام علی را یافته است؛ او می داند پسر عمویش چگونه دل از کروبیان برده ؛ و علی می داند دختر عمویش چه غوغایی در عرش به پاکرده است؛ آری این دو کبوتر همتای یک دگرند و هر دو از یک ریشه و از یک سرچشمه سیراب شده اند؛ هر دو از وحی و هر دو از ملکوت به زمین هبوط کرده اند. و اینک هلهله فرشتگان و پای کوبی کروبیان و شادی زمینیان وصف ناپذیر است همه مردم مدینه غمهایشان را فراموش کرده اند و تنها به عروسی زهرا دلخوش داشته اند اما فاطمه امشب بیشتر از هر زمان دیگر جای خالی مادرش خدیجه را لمس می کند آه مادر ! بر خیز که دختر به خانه بخت می رود، به خانه علی ، به خانه شوهر! و چه بگویم از سرمه اشکی که در مراسم جشن عروسیش می کشد..... شب عید است و عیدی می دهند ؛ لذا همه چشم به دستان فاظمه دارند یا فاطمه عیدی بده بر ما......... [ سه شنبه 92/7/16 ] [ 12:11 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
نه من ، نه تو ، نه ما ، همه و همه سوگوار زلزله و طوفان جدائی ها و تنهایی هاییم! دچار یک سونامی هولناک شده ایم، یک ساحل بین دریای محبتمان فاصله و یک دریا بین بندر دیدارمان جدایی است؛ و تو بگو، مگر بخشش از بزرگان نیست؛ تو را می گویم؛ آری تو! از دل کباب شده ام چه می دانی؟ از جگر به سیخ کشیده ام چه ؟ بوی سوختن قلبم همه جا را گرفته است، هود بی مکس نفسم عطر و گلاب نگاه تو را پخش می کند؛ از همه دنیا فقط تو را دارم، فقط تو را، و دیگر هیچ و نگاه تو مرا تکثیر می کند، مرا پخش می کند، و طنین گریه هایم را ماندگار از من بگذر؛ تا از تو نگذرم؛ اینقدر ناز نکن، تا نیازم را جز به تو نگویم رو بر مگردان تا مرا ندزدند، نگاهم کن تا با تو باشم با تو آری با تو
[ یکشنبه 92/7/14 ] [ 12:31 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
تمام مردم دنیا در جاده خوشبختی ازدحام کرده و در ترافیک عجیبی قرار دارند! « تولستوی» در کتاب « آناکارینا» اینگونه کتابش را آغاز کرده است خانواده های خوشبخت همه با هم شبیه اند، ولی خانواده های بدبخت هریک بدبختی خاص خود را دارند. معنای این کلام این استکه خوشبختی یک نوع است ولی بدبختی انواع گوناگون دارد، زیرا عوامل خوشبختی مجموعه ای است که با فقدان هر کدام نوعی بدبختی پیدا می شود، این نظیر همان چیزی است که خدای متعال در قرآن بیان کرده است که را ه حق یکی است ولی راه های باطل گوناگون و متعدد است. هدایت یکی است و ضلالت انواعی دارد،در آیه الکرسی هم به این حقیقت اشاره شده است، در این آیه شریفه اولا نور به لفظ مفرد و ظلمات به لفظ جمع آمده است، و ثانیا بیرون کننده از ظلمات به نور واحد است و بیرون کننده از نور به ظلمات به لفظ جمع مذکر آمده است. به طور کلی از لحاظ اجتماع نیز چنین است ، عوامل فساد متعدد است و راههای زیاد دارد ولی جامعه راهش به صلاح یکی بیش نیست. تطبیق این اصل با اصل هندسی اینکه از یک نقطه به نقطه دیگر بیش از یک خط مستقیم نمی توان رسم کرد ولی بی نهاید خط منحنی قابل رسم است واینکه قرآن راه صراط مستقیم را معرفی کرده است در واقع یک راه بیشتر نیست. شهید مطهری در ص 428 همان کتاب تحت عنوان « عوامل سعادت بشر» می نویسد: ارسطو عوامل سعادت بشر را نه چیز دانسته است: سه عامل روحی: حکمت ، عدالت ، شجاعت سه عامل بدنی: سلامت ، زرو مندی ، جمال سه عامل بیرونی: مال ، مقام ، عشیره استاد مطهری سپس می نویسد آیا عوامل دیگری هست که از دید ارسطو مخفی مانده باشد، آنگاه به 15 عامل از عوامل اشاره می کند که سه تا از زیباترین آنها عبارت است از: 1. همسر صالح: 2. فرزند صالح 3. دوستان صمیمی : تمام مردم پشت دروازه خوشبختی ازدحام کرده اند ، شاید هیچ جاده ای شلوغ تر و پر ترافیک تر از این جاده نباشد روزانه هزاران نفر جان خودشان را از دست می دهند، اگر شما ریشه یابی کنید و علل و عوامل این مرگ ها را بررسی کنید می بینید همه مردم دنبال رسیدن به خوشبختی هستند که اینگونه مرگ را به بازی گرفتند. چهار دیدگاه از مشهورترین دیدگاها در مورد خوشبختی است. یعنی چهار عامل برای بشر بعنوان عوامل خوشبختی بر شمرده شده است یکم: ثروت یک دیدگاه بسیار مهم این است که ثروت مهمترین عامل خوشبختی است، برخی معتقدند ثروت تولید احترام و قدرت می کند، بنابراین هر کس پول بیشتری داشته باشد هم احترام بیشتری دارد و هم قدرت بیشتری . در باره اینکه این عامل عامل مهمی است هیچ شکی نیست، متاسفانه در دنیای کنونی ثروتمندان جایگاه بسیار بالایی دارند ، و از طرفی با دادن رشوه و زیر میزی ثابت شده که این فرد ثروتمند صاحب نفوذ و قدرت است. لذا از این باب این توهم برای برخی رخ داده که ثروت مهمترین عامل خوشبختی انسان است. انسان فقیر انسان بدبختی است و باید از صفحه روزگار برداشته شود. یاداشتی از سخنرانی حجه الاسلام ظهیری
[ شنبه 92/7/13 ] [ 7:0 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
اگر نور نبود انسان در دنیایی از جهل و نادانی قرار می گرفت. بنابر این یکی از مهمترین آثار و برکات وجود نور در زندگی انسان مسئله شناخت و معرفت است. با توجه به این نکته وجود مبارک رسول گرامی اسلام در روایتی می فرماید: هنگامی که نور دخترم فاطمه سلام الله علیها خلق شد خدای متعال تمام نورهای عالم را از این سرچشمه گسترش داد، بنابر این حضرت زهرا سلام الله علیها سرچشمه تمام نورهایی است که در این عالم قرار دارد.ِ وَ فَتَقَ نُورَابْنَتِیفَاطِمَةَمِنْهُفَخَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَفَنُورُالسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْنُورِابْنَتِیفَاطِمَةَ وَ نُورُفَاطِمَةَمِنْنُورِاللَّه *********************
راستی حضرت زهرا سلام الله علیها چگونه نور است و چگونه به انسان قدرت شناخت می دهد؟ پاسخ این است که : ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها نور است ، چرا که مانند خورشیدی تابان مردم متعصب زمان خود را از این تاریکی خارج کرد که دختران نیز حق حیات دارند و هیچ قوم و ملتی حق سوء استفاده از این موجود الهی را ندارد. همه می دانیم که در زمان جاهلیت مردم برای دختران و زنان خود ارزشی قائل نبودند و درست شبیه به یک کالا با آنان برخورد می کردند، در این زمان و زمانی که مردم رسول خدا را ابتر می خواندند خدای متعال حضرت زهرا سلام الله علیها را به عنوان یک کوثر به حضرت بخشید و این ولادت الهی تمام تاریکی که مردم در آن غرق بودن را به یک روشنایی تبدیل نمود که بر آنان معلوم کرد که در چه صحرای وحشتناکی قرار دارند. قرآن نور است : الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (ابراهیم 1)
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً (174نساء) و فاطمه سلام الله نیز نور معرفی شده است.
بنابراین هردو در این مسئله اعجاز دارند و معجزه می کنند. همانگونه که در مشکلات قرآن راه گشا ی هر راه مانده ای است ، حضرت زهرا سلام الله علیها نیز راه گشا و نوری است که زمینه حرکت به سوی سعادت را برای انسان فراهم می کند و مسیر را برای انسان آماده حرکت می نماید. فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِی أُسْوَةٌ حَسَنَة [ جمعه 92/7/12 ] [ 12:24 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................