سفارش تبلیغ
صبا ویژن
""""""""""""
وبلاگافکت نوار وضعیت
"""""""""""""

چیزی شبیه سکوت....
چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند! نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....

1-  پناهگاه تقوا

امام علی(علیه السلام) می فرمایند:

«اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز»1؛

 بدانید ای بندگان خد، تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است.

                                   جوان و جوانی در آیینه ی احادیث ائمه ی معصومین علیهم السلام (قسمت پنجم)

استاد مطهری(ره) در این خصوص می گوید:

 نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دین داری است،

از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیّت است. انسان اگر بخواهد

 از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد.2

جوان همواره بین دو راهی قرار دارد ؛ یا به عبا رت دیگر

جوان در میدان رزم است، میدان تقابل عقل و نفس ،

جبهه ای که خط مقدم است و مرکز حمله های پی در پی.

در این جنگ و گریز تنها جوانی می تواند از این

پیروز در آید که روح حماسه را با سلاح تقوا و ایمان

 در خود ایجاد کرده باشد.


قهرمان پاکی ها حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه
 
همین  روح حماسه بود که  توانست با اراده ای قوی از
 
 آزمون سخت الهی  سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.
2- نتیجه پاکی!

 

بسیاری از جوانان نمی دانند که لذت چند لحظه ای گناه

خسارتی به بزرگی و شدت یک عمر به بار می آورد

اینان خیال می کنند برنده میدان زندگی کسی است که

لذت بیشتری ببرد، به همین منظور برای اینکه از مبادا

عقب بمانند تن به هر رابطه و معاشرتی داده و لذت

گمشده خود را جستجو می کنند.

در این میان گروه زیادی از جوانان  نیز از ضعف اراده و کمبود

 قدرت تصمیم گیری شکایت می کنند برای درمان آن

 چاره جویی می کنند. آنان می گویند:

برای ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم

اما کم تر موفق شده ایم.

امام علی(علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مالکیت نفس

 که نقش عمده ای در ترک گناه و عادات ناپسند دارد،

یاد می کند و می فرمایند:

 آگاه باشید! خطاها و گناهان مانند اسب های سرکش

و لجام گسیخته ای هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند

 و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا همانند

 مرکب های راهوار و آرامی است که صاحبانشان بر آن ها سوارند

 و زمامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش می برند.3


3- گوهر جوانی:

ارزش عمر و قیمت زندگی بر کسی پوشیده نیست

زندگی سرمایه ای است که قابل قیمت گذاری نبوده

و هیچ محکی برای اندازه گیری ارزش آن نیست

در این میان از چهار فصل زندگی انسان یعنی:

بهار ، تابستان، پاییز و زمستان

بیشترین ارزش را بهار عمر انسان به خود اختصاص داده

است.

بهار زندگی همان دوران جوانی است که هیج گوهری به

ارزش آن نمی رسد. پس جوانان عزیز باید قدر این گوهر را

بدانند و آن را به زشتی گناه آلوده نکنند.


سعدی با الهام از سخنان بزرگان می گوید:

جوانا ره طاعت امروز گیر که فردا جوانی نیاید ز پیر

قضا روزگاری زمن در ربود که هر روزش از پی شب قدر بود

من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که درباختم

امام علی
(علیه السلام) می فرمایند:

                       

 «لاتنس صحتک و قوتک وفراغک وشبابک ونشاطک ان تطلب بها الاخرة»6 ؛

 سلامتی و قدرت و فراغ بال و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن،

 از آن ها در راه آخرت استفاده کن.

آن حضرت درباره کسانی که از نعمت جوانی بهره صحیح و کافی نبرده اند،

می فرمایند: آن ها در ایام سلامت بدن سرمایه ای مهیا نکردند

 و در اولین فرصت های زندگی درس عبرتی نگرفتند،

آیا کسی که جوان است جز پیری انتظار دارد.7

امام علی
(علیه السلام) می فرمایند:

«شیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافیه»8 ؛

 دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمی شناسد مگر کسی که

 آن دو را از دست داده باشد: یکی جوانی و دیگری تندرستی.

نکته:
بهترین زمان برای تربیت و خودسازی، دوره جوانی است،

 زیرا صفحه دل جوان با زشتی ها و خصلت های ناپسند

 شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلش می درخشد.

 امام علی(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) چنین می فرمایند:

قلب نوجوان مانند زمین خالی است که هر ذچه در آن بیفشانی آن را می پذیرد،

 پس پیش از آن که قلبت سخت شود و فکرت به امور دیگر مشغول گردد،

 به تعلیم و تربیت تو مبادرت کردم و همت خود را بر تربیت تو گذاشتم.

عادات ناپسند در دوران جوانی ریشه دار نشده است،

 

 از این رو مبارزه با آن سهل و آسان است.9 ؛

 جوانان باید از این امتیاز بزرگ به شایستگی استفاده کنند

جوانان عزیز این هشدار امام علی(علیه السلام) را هرگز فراموش نکنند

که فرمود:

 «غالب الشهوة قبل قوة ضراوتها فانها ان قویت ملکتک

واستفادتک ولم تقدر علی مقاومتها»10

 پیش از آن که تمایلات نفسانی به تجری و تندروی عادت کنند

 با آن ها مقابله کن، زیرا اگر تمایلات در تجاوز و خودسری نیرومند شوند،

 فرمانروای تو خواهند شد و تو را به هرسو که بخواهند می برند

 و قدرت مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهی داد.

 مولوی می گوید:

زان که خوی بد بگشته ست استوار

مور شهوت شد ز عادت هم چو مار

مار شهوت را بکش در ابتدا

ورنه اینک گشت ما رت اژدها

4- عزت و بزرگی :


یکی دیگر از وصایای امام علی(علیه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس

 و بزرگ منشی است، آن جا که می فرمایند:

«اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض

 بما تبذل من نفسک عوضا ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا»11

 بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند تو را به مقصود رساند،

 زیرا نمی توانی در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی

بهایی به دست آوری، و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

حس عزت طلبی یکی از نیازهای اساسی انسان است

که خوش بختانه دست آفرینش بذر آن را در نهاد آدمی افشانده است.

 بدیهی است که این بذر نیاز به مراقبت و رشد و شکوفایی دارد.

عزت نفس موجب بهره وری فرد از نیروی خرد و به کارگیری آن

 در امور زندگی و منشا تکوین شخصیت در انسان است.

 بی دلیل نیست که نظام سلطه فرعونی در طول تاریخ برای

 استثمار دیگران، در گام نخست روح مکرمت انسانی

 را نشانه گرفته و شخصیت آنان را تحقیر می کند.

5- وجدان ملامت گر !


امام علی(علیه السلام) به جوانان توصیه نمودندکه ،

 میزان قرار دادن وجدان اخلاقی در معاشرت اجتماعی است.

آن حضرت خطاب به فرزندش چنین می فرمایند:

«یا بنی اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک»12

 پسرم، خود را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده.

نادیده گرفتن این اصل مهم اخلاقی نتیجه ای جز تیرگی روابط دوستانه نخواهد داشت.

 

                   *******************************************************



پی نوشت ها:



1-نهج البلاغه، خطبه 156.

2- ده گفتار،استاد مطهری ص14.

3- نهج البلاغه، خطبه 16.

4- عنکبوت، آیه 69.

5-نهج البلاغه، نامه31.

6-بحارالانوار (چاپ بیروت) ج68، ص177.

7- نهج البلاغه، خطبه82.

8- غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص183.

9- نهج البلاغه، نامه 31.

10-غررالحکم و دررالکلم، همان، ص392.

11-نهج البلاغه، نامه 31.


[ سه شنبه 92/4/25 ] [ 6:6 صبح ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

سلام دوستان

داشتم فکر می کردم که رمضان چه نعمتی است و ما در چه جایگاهی

از استفاده از آنیم!؟

 

             

امرزو بعد از اینکه سحری خوردیم و نماز جماعت را

با زیارت عاشورای با حالی  که بعد از اون داشتیم صفا دادیم؛ 

 به فکر افتادم که ماه مبارک رمضان با

 چه واژهایی کنار هم قرار می گیره؟       

                         

چندتا واژه کنار هم به ذهنم رسید مثل:

 رمضان  و   تو به  ؛

 رمضان  و   تقوا  ؛

 رمضان و     روزه !

ولی یک مرتبه ذهنم رفت سراغ این واژه که ماه مبارک رمضان

 ارتباط عجیبی با فوتبال داره درسته یا نه؟

                                                 

 خدا وکیلی شما با شنیدن ماه رمضان یاد فوتبال نمی افتید؟!

جام رمضان،   جام رمضان      جام رمضان  هر شب بعد از افطار تا سحر

جوانان بشتابید   از غافله عقب نمانید    جام رمضان   جام رمضان

اینها واژه و تبلیغاتی است که به ذهن می یاد! درسته؟

                   

راستش من با خودم فکر کردم که ما هم باید

برای اینکه از غافله عقب نمانیم یه فکری بکنیم

 و خلاصه از آثار و برکات فوتبال رمضان بهره ببریم.

نکنه یه وقت رمضان تموم بشه و ما ثواب شرکت

در جام رمضان را نداشته باشیم!

خلاصه نشستم و خوب فکر کردم تمام معادلات رو روی

کاغذ آوردم که من باید برای دریافت ثواب جام رمضان

 در پرونده ام باید چه کنم؟

                    

نتیجه تفکرات و حفظ معادلاتم این شد که اگر من بخوام

 از فیض جام رمضان بهره مندبشم باید چند تا

کار رو بکنم، اگر این چند کار صورت گرفت من کار خودم رو کردم و گرنه

بیچاره بیچاره می شم و از غافله عقب می مانم!

من از این چندتا کار دوتاشو می گم:

یکم:

برای دریافت ثواب جام رمضان اول باید دور مسئله

مناجات و سحر و استقاده از فرصت برای عبادت رو خط بکشم؛

به خدا پناه ببرم و بگم خدایا ببخشید به درگاهت

عذر خواهم از اینکه تا به حال نتونستم ثواب

جام رمضان رو در پرونده داشته باشم به خاطر این بود

که راه رو اشتباهی رفته بودم

من شبا می نشستم و عبادت می کردم و مناجات

به حق خودت قسم نمی دونستم

مناجات و سحر خیزی منو از فوتبال غافل می کنه توبه توبه توبه

قول می دم از فردا شب فقط فوتبال و فوتبال و فوتبال!

دویم:

دویمین عاملی که برای رسیدن به ثواب جام رمضان

 لازمه اینه که من از مسجد و منبر و محراب و

خلاصه سخن و سخنرانی و آخوند و .... فاصله بگیرم!

آخه کدوم عاقلی رو دیدید برای اینکه یه سخنرانی گوش بده

دست از جام رمضان بکشه؟

خوب حالا گیرم دست کشیدی و رفتی مسجد و پای سخنرانی

و دعا و مناجات نشستی

فردای قیامت جواب خدا رو چی می دی؟ اگه پرسید شما

چرا از جام رمضان غافل شدی؟

پس چاره ای نیست باید بی خیال مسجد و محراب

و مناجات و دعا شد و برا کسب ثواب

جام رمضان افطاری خورده و نخورده حرکت کرد

عوامل دیگه ای هم هست که فعلا بی خیالش....

 


[ دوشنبه 92/4/24 ] [ 2:35 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

 

باد هم کم نکند سوز دل صحرا را

             قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را

             از غم عشق تو ای دوست ببین جان به لبم

                               فرصتی نیست دگر وعده مده فردا را

بچشان ذره ای از لعل لبت بر لب من

                                 تا معلم بشوی بر دل من اسما را

    چهره ی ماه تو را گر که نبینم کورم

                               ورنه بینا به کجا گم بکند پیدا را

     یا که جانم بستان یا به وصالت برسان

                            اعتنایی بنما بیش مسوزان ما را

   ساقی از فیض تو شد عالم امکان آباد

                   من خرابم چه کنم از می عشقت یارا

   این عجب نیست که بی دیدن تو مجنونم

                       ذکر اوصاف تو مجنون بکند لیلا را

    قطره ای اشک که از چشم خمارت آید

                         همچو آواز زند بر سر من دنیا را

   این ترک خورده دلم، وحشت این را دارد

                           که بمیرد و نبیند پسر زهرا را

  

                                            ***********************

  

 

                                     شکوه بندگی

  

دلت را با خداوند آشنا کن                        ز عمق جان خدایت را صداکن

  

  

دل غفلت زده مانند سنگ است                   مس دل را به یاد او طلا کن

  

 

شکوه بندگی در خاکساری است                   خضوع و بندگی پیش خدا کن

 

        

تو غرق نعمت پروردگاری                           بیا و حق نعمت را ادا کن

 

 

نشان حق شناسی در نماز است                     بیا و با خدا قدری وفا کن

 

 

به سوی او گشا دست نیازی                           به درگاه بلند او دعا کن

 

 

به سنگ توبه ای بشکن دلت را                   غرور و سرگردانی را رها کن


[ دوشنبه 92/4/24 ] [ 12:6 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

 

ضرورت وجود عفت دز زندگی( ج 1)

 

در قرن اخیر کمتر به صورت ریشه ای به بحث عفت و حیا پرداخته شده است

 و بیشتر سخن از حجاب بد است، در حالی که حجاب، تنها یکی از آثار عفاف است. ای کاش

 به جای کتاب های حجاب، کتاب های عفت نوشته می شد، چون از نظر منطقی و عقلی هرکسی

 که عفت داشته باشد بدون تردید حجاب خواهد داشت ولی هر کس که حجاب داشته باشد، لزوما عفیف نیست

و ممکن است عفت نداشته باشد، زیرا این احتمال وجود دارد که حجابش

تقلیدی یا تحمیلی باشد، مانند همه حجاب دارانی که در سفرهای خارجی حتی قبل

از پیاده شدن از هواپیما حجابشان را برمی دارند و بعضا برهنه تر از غربی ها

 وارد آن کشور می شوند، معلوم می شود که حجاب اینها تقلیدی یا تحمیلی بوده است،

 یعنی حجاب بدون عفت و بدون انگیزه بوده است، پس مهمترین چیزی که باید دنبال آن باشیم، مساله عفت است.

                                          

                                                جلوه های عفت

1-  عفت در نگاه

یکی از جلوه های عفت، عفت در نگاه است که خیلی مهم و قابل توجه و زندگی ساز است. قرآن کریم می فرماید

 "قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ"(نور آیه 30)(

به مومنان بگو که چشمهایشان ا فروهشته نگه دارند و به حرام نگاه نکنند و دامن هایشان را حفظ کنند،

 همچنین میفرماید

 "وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ"(نور آیه31)

به زنان مومن هم بگو، نگاهشان را پاس دارند و دامن هایشان را مصون دارند.

 

                                  - آثار شوم بی عفتی

 

بی عفتی در نگاه، چند پیامد خواهد داشت:

* روان پریشی و آشفتگی روح

اولین پیامد، روان پریشی و آشفتگی روح و درون است. کسانی که در نگاه، هرزه گرا هستند،

 روح آشفته ای دارند چون در روایت آمده است که " الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ"(7)، با تصاویر،

کتاب قلبمان را تدوین می کنیم، اگر تصاویری که به آن نگاه میکنیم ناشایست باشد، کتاب

آشفته ای را تدوین خواهیم کرد چون با دیده هاست که بر قلب می نگاریم، باباطاهر می گوید:

زدست دیده و دل هر دو فریاد   که هرچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد   زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 اگر بخواهیم دلمان آرام باشد و به آسایش روانی برسیم، باید نگاهمان را

 در قلمروهایی که بر ما حرام کرده اند پاس بداریم، در روایات آمده است

" مَنْ غَضَّ طَرْفُهُ أَرَاحَ قَلْبَهُ"(8) کسی که نگاهش را پاس دارد به آرامش روحی و قلبی می رسد.

امیرالمومنین فرمود الْعَیْنُ بَرِیدُ الْقَلْبِ(9)،

 چشم، پیغام رسان و نامه رسان دل است.

 وقتی نگاهمان را حفظ نکردیم، دچار آشفتگی های شدید روحی،

حسرت و غم های خاص می شویم. حضرت فرمود

" کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ جَلَبَتْ حَسْرَةً"(10) چه بسا نگاه هایی که غم هایی را در پی دارد،

 مثلا وقتی چشمش را آزاد گذاشت و زنان را دید، احساس خسارت می کند

 به چیزهایی که دارد و همین احساس محرومیت، اندوهش را زیاد می کند.

*عشق زدگی

دومین پیامدِ بی عفتی در نگاه، عشق زدگی است، یعنی بسیاری با همین نگاه هایی

 که می کنند دچار عشق های هوسی و سودایی می شوند. حضرت فرمودند

 « رُبَّ صَبَابَةٍ غُرِسَتْ مِنْ لَحْظَةٍ »(11).

 چه بسا عشقى که با یک نگاه بذرافشانى میشود،

 این عشق های هوسی و عشق هایی که در پی رنگی بود، عشق هایی که به خودکشی ها کشیده می شود،

بیشتر ریشه در نگاه های ناروا در پاساژها، خیابان ها، دانشگاه ها و جاهای دیگر دارد. بارها گفته ام

"عاقلانه انتخاب کنید، عاشقانه زندگی کنید"،

 اما امروز بسیاری از جوان ها عاشقانه انتخاب می کنند و عاقلانه از هم جدا می شوند،

 یکی از دلایل بالا بودن آمار طلاق این است که ازدواج ها بر اساس عشق های هوس انگیز انتخاب

 شده و پدیده تشکیل یک زندگی بی پایه شده است، این عشق ها یکی از پدیده های نگاه های نارواست،

 عشق هایی که ریشه ندارد، عشقهایی که پدیده نگاه است، یعنی اول عشق شکل میگیرد و بعد کم کم

 از صفات و نقاط منفی یکدیگر پی میبرند و زندگی شان به نقد و سپس به نفی می رسد. چون عشقها بی پایه است،

*فاجعه خیز بودن

پیامد دیگر، فاجعه خیز بودن است، امیرالمومنین فرمود:

کسی که نگاهش را آزاد سازد، مرگش را پیش کشیده است، گاهی این نگاه ها باعث جنجال ها

 و نزاع ها می شود، باعث فتنه ها و آشوب ها می شود. شبکه سه نشان می داد

 که یک جوان با همین نگاه های هوس آلود عاشق دختری شده بود، از تیربرق خانه شان بالا رفته بود

با موبایل زنگ زده بود و گفته بود، اگر تا چند ثانیه دیگر به من پاسخ مثبت ندهید خودم را پرت می کنم

و همینطور هم شده بود، آنها جواب مثبت نداده بودند و این جوان خودش را پرت کرده بود.

یا فرد دیگری، علیرغم تحصیلات دانشگاهی بعد از جواب منفی، خودکشی کرده بود و اینها فتنه ها و از پیامدهای نگاه های نارواست. 

*یک نمونه تاریخی

بشربن مفضل می گوید: داشتیم با چند نفر میرفتیم مکه، در راه مکه یکی از دوستان گفت؛

 در این روستا زن بسیار زیبایی است که پزشک مارگزیده ها و عقرب گزیده هاست،

 خوب است که او را ببینیم گفتیم زشت است، ما حاجی هستیم، برویم بگوییم میخواهیم

 یک زن را ببینیم؟! گفت حیله ای را پیشه می کنیم، پای مرا با یک چوب زخم کنید، زیر بغل های مرا بگیرید و زن پزشک را سراغ بگیرید.

 بشر بن مفضل می گوید؛ همین کار انجام شد و وقتی وارد روستا شدیم، سراغ منزل

 آن زن را گرفتیم هنگامی که درب منزل رسیدیم، زنی بیرون آمد وقتی که نگاهش به

 این مارگزیده تقلبی افتاد، بسیار حاذق بود، گفت: شما دروغ می گویید، او را مار نگزیده،

 ولی آن چوبی که پای او را زخم کرده اید، ادرار مار بوده است، و زهر ادرار مار از خودِ زهرمار

 خطرناک تر است و هیچکس نمیتواند درمان کند و این مرد، تا نماز مغرب و عشاء خواهد مُرد.

 بشر بن مفضل می گوید همین طور شد و آن مرد تلف شد، و او را دفن کردیم و سپس به

سفر ادامه دادیم. ببینید چقدر نگاه ها می تواند فتنه آمیز شود، برخی خانواده ها را

داشته ایم که بر اساس این نگاه ها فروپاشیده شد و حوادثی تلخ بوجود آمد.

*ماجرای شاگرد عبدالله بن مسعود

عبدالله بن مسعود معلم قرآن بود، مردی آمد به او گفت میخواهم نزد شما قرآن بیاموزم،

 و عبدالله بن مسعود هم وقتی را برای او معین کرد، مرد آمد و یکسال تمام قرآن آموخت

 و پس از یادگیری دیگر نیامد. زنِ عبدالله بن مسعود به همسرش گفت: آن مرد نابینا دیگر

 به خانه ما نمی آید؟ عبدالله بن مسعود گفت: کدام نابینا؟ گفت: همان کس که هر روز برای

آموختن قرآن می آمد! گفت: آنکه نابینا نبود، اتفاقا کاملا بینا بود. همسر عبدالله بن مسعود گفت:

 من هرچه به او نگاه می کردم چشمانش فروهشته بود. گفت: او چشمان فروهشته داشت که ناموس من مصون بماند.

*راز موفقیت بزرگان دین

از شاخصه های مهم پارسایی بسیاری از بزرگان، محافظت از چشم بوده است

یکی از بزرگان می فرمود؛ من گاهی به مزار حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی میرفتم،

 سلام می کردم، پاسخ سلام را مانند زمان حیات ایشان می شنیدم. در زندگینامه

 این مرد بزرگ(حاج آقا رحیم ارباب) نوشته اند که چهل سال با برادرش همخانه بوده اما در این چهل سال نگاهش به زن برادرش نیفتاد.

حضرت آیت الله بهجت وقتی که بطور مشترک با علی آقا(فرزندشان) زندگی می کردند،

 علی آقا به مرحوم آقای بهجت گفته بود، شما نهار را با مادر صرف کنید و بعد از آن ب

رای صرف چای به اتاق ما بیایید تا نوه و عروس شما خوشحال شوند. آیت الله العظمی بهجت قبول کرده بودند،

 یکروز که برای صرف چای رفته بودند، هنوز نشسته و ننشسته بلند شده بودند. وقتی علی آقا علت را می پرسد،

می فرمایند: دیدم دست دخترت یک عروسک بدون لباس است، نخواستم نگاهم به آن عروسک بیفتد. اینها شگفت و درس آموز است.

 آیت الله العظمی بروجردی چند سال در مدرسه صدر اصفهان درس می خواندند. قبل از ورودی

 این مدرسه- که «در بازار قرار دارد»، چند مغازه است، یکی از مغازه داران می گوید؛ سال های

سال آقای بروجردی اینجا درس می خواندند اما یکبار به مغازه من نگاه نکردند، همواره سر به زیر و مراقب نگاه خود بودند.

من رفتم ملایر، خدمت آیت الله فاضلیان امام جمعه محترم، پسر ایشان گفت؛ آقاجان، بیش از 80 سال سن

 دارند و 60 سال است ازدواج کرده اند، هنوز خواهر زن های خودرا نمی شناسند

 خاله های ما می آیند، ما معرفی می‌کنیم که فلان خاله عرض ادب کردند.

 چون پیوسته سر به زیر بوده اند. امیرالمومنین فرمودند:

 « نِعْمَ صَارِفُ الشَّهَوَاتِ غَضُّ الْأَبْصَارِ »(13)؛ چشم پوشی از نگاه به نامحرم عامل خوبی برای بازدارندگی از شهوت است 

   . در روایت است که اگر کسی چشمش را مراقبت کند، چیزهایی نادیدنی برای عموم را می‌بیند.

 "غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ" مصباح‌الشریعه- ترجمه مصطفوی ص174 ،

اگر چشمانتان را فرو ببنیدید چیزهای شگفت و شگرفی را که دیگران نمی بییند به شما نشان می دهند.

 همواره زیاد سوال می شود که چگونه در نماز تمرکز کنیم و از نماز لذت

 ببریم و شیرینی عبادت را درک کنیم؟ در روایت آمده کسانی که نگاه خودشان را از حرام پاس می دارند،

 شیرینی عبادت به آنها چشانده می شود. یعنی وقتی کسی مثل آیت الله العظمی بهجت شد، نگاه

خود را حتی از عروسک برهنه نگه داشت، حلاوت عبادت را به او می‌نوشانند

 


[ یکشنبه 92/4/23 ] [ 3:9 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

 

2-  عفت در کلام

عفت در کلام آن است؛ گفتار ما آلوده و آکنده از سخن ناورا نباشد و یکی از جلوه هایش این است

که زنان با ناز و عشوه با مردان حرف نزنند. قرآن کریم می فرماید که زنان، وقتی با نامحرمان

 سخن می گویند، با تواضع و فروتنی سخن نگویند تا دلها را به آز بکشانند و به طمع جنسی گرایش بدهند.

 " فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ"(14)

 این عفت در گفتار است. عفت در گفتار نقش زیادی در پاسداری از عفت اجتماعی وخانوادگی دارد.

در قرآن کریم حتی از مسائلی که مربوط به همبستری است

 با کنایه ها سخن گفته است. همچنین حضرت مریم تعبیری دارد که یک شاهکار

 و اوج عفت در کلام است. مدعیان پیروی از مسیحیت که امروز در اروپا و آمریکا بی شرمانه

 زندگی می کنند و نام خود را مسیحی گذاشته اند، باید از حضرت مریم درس شرم و حیا و عفت بگیرند.

 وقتی آن فرشته بزرگوار بر حضرت مریم وارد شد و بشارت داد که شما بچه دار می شوید،

 حضرت مریم نگفت من با مردی همبستر نشده ام، می فرماید " لَمْ یَمْسَسْنی‏ بَشَرٌ"(15)،

 حتی اسم مرد و تعبیر رجل را نمی آورد و می گوید هیچ "بشری" مرا مس نکرده است، این اوج عفت در کلام را می رساند.

*

پرهیز از ناسزاگویی

یکی دیگر از جلوه های عفت در کلام، پرهیز از فحش و ناسزاگویی است،

امیرالمومنین فرمود: " مَا أَفْحَشَ کَرِیمٌ قَطُّ "(16)

انسان کریم هیچ وقت فحش و ناسزا نمی دهد.

 در جنگ صفین هنگامی که دیدند بعضی ها به معاویه و سپاه معاویه فحش می دهند، گفتند

 " إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین"(17)

 بر من ناگوار است که حتی به دشمنان حربی فحش دهید.

جلوه دیگر عفت در کلام، خودداری از دریوزه گری و طلب از مردم است.

 کسانی که عفیف اند، آبرویشان را حراج نمی کنند و دریوزگی نمی کنند.

 دست دراز نمی کنند. شهادت چند گروه در محکمه اسلامی پذیرفته نمی شود و یکی از این گروه ها، دریوزه ها هستند.

3-  عفت در قلم

جلو? دیگر عفت، عفت در قلم است. این عفت تا زمان رنسانس پاسداری می شد،

عفت در تمام کتاب هایی که در ادیان و ملل مختلف داشته ایم، موج می زند،

ولی متاسفانه بعد از رنسانس که شرم ستیزی و حیاگریزی شد،

 سخنان نابهنجار و نادرست رواج پیدا کرد که از آن تعبیر به ادبیات رختخوابی می شود.

 یکی از جلوه های بی عفتی در قلم، نامه نگاری به نامحرمان است

که یکی از فاجعه های تاریخ بشر مخصوصا در کشورهای اسلامی است. در یکی از شهرها سخنرانی می کردم،

ساعت یازده و نیم شب یک دختری زنگ زد گفت؛ می‌خواهم خودکشی کنم، زیرا خواستگاری برای

من آمده که بسیار شایسته است و مادر و پدر و آشنایان اصرار دارند با او ازدواج کنم، اما قبلا دوست پسری

داشتم و به او نامه‌ای عاشقانه داده بودم که او تهدید کرده این نامه را منتشر می کند

 و اگر این اتفاق بیفتد همه چیز به هم می‌خورد و اگر با این خواستگار ازدواج کنم و بعدا بفهمد

 که من به یک پسر نامحرم نامه عاشقانه داده‌ام، مرا طلاق خواهد داد. ببینید دادنِ سند مکتوب به نامحرم یک فاجعه و منشور بی پروایی است.

ما زنانی را داریم که سالهای سال از ازدواجشان گذشته و گاه عروس و داماد دارند، اما در زمان

جوانی نامه نگاری کرده اند، و آن بیگانه و نامحرم هنوز از اینها باج می گیرد و از ترس افشای سر،

 تن به گناه و جنایت می دهند. این یک فاجعه حقوقی و خانوادگی است .

*پیامک های فاجعه آمیز

 امروز پیامک‌ها در راستای آن قرار میگیرد، امروز برخی جوان ها پیامک ها را نگه می دارند

 که باج گیری کنند، این که گفتم عفت مهمتر از حجاب است، برای این بود که ممکن است دختری

حجاب داشته باشد ولی عفت در قلم نداشته باشد. بعضی از عزیزان پیام دادند که میخواهیم توبه کنیم،

اما نمیتوانیم، برای اینکه قبلا نامه نوشته و امضا کرده ایم، نامحرم می گوید، اگر تن به گناه ندهید نامه را افشا می کنم.

 این فاجعه بزرگی است که پیامد بی عفتی در قلم است.

3-  عفت شکم

یعنی انسان از خوراک های حرام پرهیز کند، چه خوراک هایی که از نظر شرعی حرام است

چه خوراک هایی که بواسطه غصبی بودن حرام است. امیرالمومنین فرمودند:

" أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْج"(18)،

 بالاترین عبادت ها عفت در خوراک و دامن است.

                                               *****************************************************

 منابع:

1-تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 256

2- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 256

3- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص: 256

4-تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 256

5- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 256

6- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 256

7- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏68، ص: 328

8- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 260

9- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 60

10- بحار الأنوار ، ج‏68، ص: 293

11-تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 260

12-(حجر 24)

13- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 184

14-َّ بحار الأنوار الجامعة ج‏10، ص: 426

15-آل عمران 47

16- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 223

17-نهج البلاغة، ص: 323

18- بحار الأنوار ج‏75، ص: 176

19- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 256

20-نور 31

21- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 462

 


[ یکشنبه 92/4/23 ] [ 3:8 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

من که با عشق می نویسم، تو را نمی دانم؛ با کدام چشم می خوانی؟

با چشم دل بخوانی ؛ یا با دیده ی سر!

خلاصه نمی دانم

کدام لکه تاریکی نورانیت قلمم را گرفته است؟

یاد که یاد توست و نقل که نقل زیبایی های تو

مگر یادتان نور نیست مگر کلامتان و مگر وجودتان چیزی غیر از روشنایی و زیبایی است؟

شما در دل بردن و آواره کردن حرف ندارید!

کاری می کنید که هر که عاشقتان را دید به حالش زار بزند

و این بیننده بیچاره از همه جا بی خبر که شیرینی عشقتان را

نچیشیده است فریاد بر می آورد

که چه بی رحم! چه بی مهر؛َ چه .... چه کسی او را به این روز انداخته؟!

اما نمی داند که مهر تو او را به این روز انداخته است،

محبت تو او را این چنین انگشت نما کرده است.

      

مثال من و من ها مثل همان مجنون سوخته دلی است

که برای رسیدن به وصل لیلی به انتظار دلخوش بود!

و همینکه هجرانش پایان می پذیرفت ؛

جانش از کالبدش میل جدایی می کرد!

می گفت من فقط به همین هجر دلخوشم،

به همین انتظار ، به همین چشم به راه بودن!!

و تو بهتر از من می دانی،  می دانی که مجنون بیچاره انگشت نمای خلائق بود،

 از رنگ رخساره اش پیدا بود

که معشوق مهربانش او را به این روز انداخته است

لیلی را می گویم!!!

من ز هجر ت بیقرار م بیقرارم بیقرار                من زعشقت بیقرارم بیقرارم بیقرار

در رهت ای لیلی دلخواه من                همچو مجنون بیقرار م ببیقرارم بیقرار

و آه من! من .....

 


[ شنبه 92/4/22 ] [ 7:45 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

امروز تصمیم گرفته بودم با تو از گره ای که بر سفره اشکم خورده حرف بزنم

دوست داشتم نظرت را در باره این سفره خالی بشنوم!

می خواستم بدون تعارف پیشنهادت را در باره باز گشایی آن بدانم؛

از سر بازار تا آخر آن سفره ای به گستردگی کل خیابان بازار؛ چطور است؟

از اشکت سیراب شوند و عطش رمضان را حقیر تر از آن ببینند!

اصلا با دیدن سوزت تنها به نداشتن آن بسوزند و از گرمای اشکت تنها در

فراق نباریدنش شعله ور شوند!

خلاصه دوست داشتم از  تو با خودم بگویم؛

از تو ، تو را می گویم ای آخرین حجت روی زمین ای مهدی!

اما دست به دل غریب و بی نوای من زدن مثل خنثی کردن بمب دست سازی است که

اولین اشتباه آخرین اشتباه است!

اشکم ، صفای درونم ، سوزم و خلاصه شعله های انبار مهمات معنویتم فقط و فقط

در انتظار یک جرقه است!

جرقه ای که از برق محبت تو می درخشد!

کاش مرا کنار سفره بارانیت جای می دادی و برای خود بر می گزیدی؛

کاش به اندازه یک غلام به کارهای خصوصیت می گماشتی و از تمردهایم می گذشتی

یا صاحب الزمان!


[ شنبه 92/4/22 ] [ 12:28 صبح ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

روزه، عطش ، غیبت، و ظهور!

چه واژهای عجیبی! و از آن عجیب تر؛

افطار، غربت، تنهایی!

خدایا یارم  بر سر کدام سفره افطار ، روزه اش را باز می کند؟

با چه افطار می کند؟

خرما؟

آب گرم؟

یا اصلا با اشک؟

اشک بر غربت و عزای حسین علیه السلام؟

مگر نه این است که فرمود:

ای جد بزرگوارم اگر روزگار مرا به تاخیر انداخت و از یاری تو باز ماندم

اما هر صبح وشام بر تو می گریم!

 

تو با اشک افطار می کنی و من با چه؟

تو با صبر و من ؟

تو با عشق و من ؟

اشکت ، لحظه افطارت دیدنی است ؛ ای یوسف فاطمه یا صاحب الزمان

دلم از دست خودم خون است؛

از این که تو را با روزه ام گره نزده ام ؛ و از اینکه تو را در کنار سفره افطارم غریب

گذاشته ام شرمسارم!

قول می دهم از امروز با شروع اولین لحظه افطار تو را در کنار خودم جای دهم

و با نوشیدن اولین جرعه آب به یاد عطش کربلا دریایی شوم!

از ساحل روزه به دریای افطار اشک ؛ و از عمق دریای اشک به ساحل با تو بودن

را

  

 


[ جمعه 92/4/21 ] [ 6:52 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

جند داستان خواندنی برای زنگ تفریح

 

1. نور ایمان در کودکی

سهل شوشتری از بزرگان عرفاست. او می‌گوید:

سه ساله بودم که دایی‌ام «محمد بن سوار» شبی از بستر برخواست

 و مشغول نماز شب شد ـ همیشه کارش این بود ـ آن شب به من

گفت: «پسرم! آیا آن خداوند که تو را آفرید یاد نمی‌کنی؟»


گفتم: چگونه او را یاد کنم؟ گفت: «هر گاه به بستر خواب رفتی،

سه بار از دل بگو: خدا با من است و مرا می‌نگرد و من در محضر او هستم.‌»

چند شبی جملات فوق را از دل گفتم. سپس گفت: «این جملات را

 هر شب، هفت بار بگو!» من چنین کردم. شیرینی این

 ذکر در دلم جای گرفت. پس از یکسال گفت:«تا آخر عمر آن جملات را

بگو که همین ذکر، دست تو را در دو جهان می‌گیرد.‌» به این ترتیب،

نور ایمان به توحید در دوران کودکی در دلم راه یافت و بر سراسر قلبم چیره شد. (1)

2. احترام به مقدّسات

مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی کنار مرقد مطهر آیة اللّه

حاج شیخ عبد الکریم حائری (واقع در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیهاالسلام)

تدریس می‌کردند. در یکی از روزها هنگام درس،آقا متوجه شد که یکی از شاگردان

 به قبر حاج شیخ عبدالکریم تکیه داده است، با تندی به او فرمود:

 «آقا! به قبر تکیه نکنید! این بزرگان برای اسلام زحمت کشیده اند، به آنها احترام بگذارید!»

آقای بروجردی نسبت به کتب علمی و دینی، احترام بسیاری قائل

بودند و می‌فرمودند: «در تمام عمرم در اطاقی که کُتب حدیث باشد، حتّی دارای یک حدیث باشد، نخوابیده‌ام.‌» (2)

3. حَدّ دُم

آیة اللّه مدرس به یکی از طاغوتچه‌های زمانش که عنوان «فرمانفرما» داشت،

مطالبی گفته و انتقاد سختی به او نموده بود. فرمانفرما به وسیله یکی

 از دوستان مدرّس به او چنین پیغام

فرستاد: «خواهش می‌کنم حضرت آیة اللّه! این قدر پا روی دُم ما نگذار!»

مرحوم مدرّس به پیام رسان گفت:«به فرمانفرما بگویید: حدود دُم حضرت

والا باید معلوم شود؛ زیرا من هر کجا پا

می‌گذارم، دُم حضرت والاست.‌» (3)

4. من دو چیز ندارم

دکتر مدرّسی (نوه مرحوم مدرّس) می‌گوید: یک روز دیدم مرحوم

مدرّس نامه‌ای نوشته است. چون نامه را روی زمین گذاشت، من هم آن

 را خواندم. در آن نامه نوشته بود: «شهریارا!خدا دو چیز

به من نداد: یکی ترس و دیگری طمع. هر کس همراه اسلام باشد، من با او همراهم.‌»

 از آنجا که من از اعضاء خانواده آن مرحوم بودم، فضولی کرده، پرسیدم: «آقا این نامه را برای چه کسی

نوشته اید؟» فرمود: «برای احمد شاه.‌» (4)

 
5. اهمیت دعا در نماز

مرحوم فیض کاشانی در قنوت نماز وتر، دعای جوشن کبیر را می‌خواند

و مرحوم آیة اللّه سید محمد باقر درچه‌ای در قنوت نماز شب، دعای ابوحمزه ثمالی را به حالت ایستاده می‌خواند. (5)

6. پدر یتیمان

حبیب بن ابی ثابت می‌گوید: مقداری عسل به بیت المال آوردند، حضرت

علی علیه السلام دستور داد، یتیمان را حاضر کردند. در موقعی که عسل را بین افراد مستحق تقسیم می‌فرمود، خود

شخصا به دهان یتیمان عسل می‌گذارد.

عرض کردند: این عمل برای چیست؟ فرمود: «امام پدر یتیمان است

و من عسل به دهان آنها می‌گذارم و به جای پدران از دست رفته آنها، عطوفت پدری می‌کنم.‌» (6)

7. روان‌ کاوی ابن سیرین

مردی نزد ابن سیرین آمد و گفت: خواب دیدم تخم مرغ پخته را پوست می‌کنم،

 زرده‌اش را می‌اندازم و سفیده‌اش را می‌خورم.

ابن سیرین به حضّار مجلس گفت: این مرد قبور مردگان را می‌شکافد و کفن آنها را می‌دزدد.

پرسیدند: از کجا چنین تعبیری می‌کنی؟ جواب داد: تخم مرغ، قبر است.

 شکستن پوست، شکافتن قبر است. زرده به جای میت و سفیده کفن اوست که بر او پیچیده اند. میت را می‌اندازد و

کفن را می‌برد و پول آن را می‌خورد. (7)

8. عِزَّت نفس

حضرت علی علیه السلام از مقابل دکان قصّابی عبور می‌کرد، مرد قصاب که

گوشت فربهی داشت، به حضرت عرض کرد: از این گوشت پروار بخرید! فرمود: فعلاً پول ندارم. قصّاب گفت: نسیه

می‌دهم و برای دریافت قیمت آن صبر می‌کنم. حضرت فرمود: به جای صبر تو، من از خوردن گوشت صبر می‌کنم. (8)

9. گذشت بی‌نظیر

مردی به محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: فلانی! پسر عمویت

از شما سخن گفت و هیچ بدگویی و شماتتی را فروگذار نکرد.

حضرت صادق علیه السلام تجدید وضو کرد و به نماز ایستاد.

آن مرد می‌گوید: با خود گفتم: امام می‌خواهد درباره او نفرین کند.

دیدم دو رکعت نماز خواند و عرض کرد: «بارالها! من از حقّ خودم در مورد او گذشتم و تو از من بخشنده‌تر و کریم تری،

درخواست دارم او را ببخشی و برای اهانتی که به من نموده است، مؤاخذه‌اش ننمایی!»

آن حضرت در حالی که پرده اشکی روی چشمش بود، پیوسته برای مغفرت او دعا می‌کرد و من با شگفتی ناظر آن جریان بودم. (9)


پاورقی
 
1. کیمیای سعادت، ابو حامد غزالی، به نقل از داستان دوستان، ج 5، ص 257.
2. از حاج میرزا حسن نوری، به نقل از داستان دوستان، ج 5، ص 258.
3. همان، ج 2، ص252؛ مدرس قهرمان آزادی، حسین مکّی، ج 2، ص 842.
4. مدرّس سی سال شهادت، ص38؛ داستان دوستان، ج3، ص58.
5. ناصح صالح، غلامرضا گلی زواره، ص 70؛ سیمای فرزانگان، ص 228.
6. بحار الانوار، ج 9، ص 526؛ کودک، محمد تقی فلسفی، ج 1، ص 260.
7. حیاة الحیوان، ج 1، ص 241 و ر. ک: کودک، ج 1، ص 364.
8. لئالی الاخبار، ص 127؛ بزرگسال، محمد تقی فلسفی، ج 1، ص 271.
9. مشکوة الانوار، ص 217؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 345.


[ جمعه 92/4/21 ] [ 3:44 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]

 

مرا به روزه چه کار؟ روزه سهم کیست؟ قمست کدام بنده و نوکر؟

روزه سهم من از نخوردنها است؛ از نچشیدن ها؛

یک بار خودم را برای نخوردن دعوت کردم و  خودم را بر سر میز

 

رزرو شده خالی از خوراکی ها  پذیرایی کردم؛                 

می گویند خدای متعال میزبان نخوردن ها و نیاشامیدن هاست

که روزهای سفره های پر از خالی یاد من را سپری کردی!

چه سری در این روز گرم بدون آب و بدون خورا ک است؟

چگونه با نخوردن می توان به خدا رسید و با نیاشامیدن عطش زیارت او را چشید؟

که فرمود  ( الصوم لی) روزه مال من است (و انا اجزی به) و پاداشش  خود منم!

قیامت مردم در صحرای عطش و سفره پر از خالی است!

قیامت دنیا را می گویم که صراطش از مو باریکتر و لبه اش از شمشیر تیز تر است!

خدا با کدام قدرت نداشته ام از این صراط عبور کنم؟

و با کدام نیروی نداشته ام به استقبال عطش و گرسنگی در قیامت بروم؟!

مگر نه این است که بعد از مرگ عطش است و غربت؟

که فریاد زد

با روزه و با نخوردن و با نیاشامیدن!.....

 


[ جمعه 92/4/21 ] [ 12:50 صبح ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

........................



........................
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
""" ........
///