چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
به نظر می رسد قبل از عاشورا باید از چگونه رفتنت سخن گفت و پس از عاشورا از چرا رفتنت؛ بهتر بگویم ، باید از چگونگی عروجت و چرائی آمدنت سخن گفت؛ تو عاشورائیان را به بزم عشق فراخواندی و از شراب طهور عشق نوشاندی؛ تو آمده بودی که بمانی، و ماندی تا رفتنت را معنا ببخشی! تو آمده بودی تا من ، ما و همه با آمدنت تفسیر شویم و چگونه زیستن را بیاموزیم؛ تو عاشقانه ها را سرودی و اکبرانه ها را بر طاق و نصرت کربلا نمایان نمودی و اینک من و کربلا ، من و عاشورا ، من و عطش تو تفسیر کربلا و عاشورا ؛ و معنای عطش با تیر سه شعبه و گلوی از گل نازکتر!
[ چهارشنبه 92/8/29 ] [ 10:28 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
تو را در آیینه خیالم کوچک یافتم، به درگاه با عظمتت عذر خواهم تو از خورشید بلندتری و از شب مهربانتر تو مهری ، تو ماهی تو قمری، تو عشقی تو امیدی تو معنای حقانیت قرآنی احسن القصص کربلا داستان توست؛ داستان ادب تو؛ داستان عشق تو؛ داستان ایثار تو! با ننوشیدنت کربلا سیراب شد و آب معنا یافت! همینکه دستان مشکل گشایت در آب فرات فرو رفت،؛ و آب به لب های خشکیده ات نرسید، عطش کربلا از یاد رفت؛ عطش از هرم محبت تو آب شد؛ راستش را بخواهی با یاد ادب تو عطش از یاد کودکا ن هم رفت؛ آب در زیر آفتاب ادب تبخیر شد، و چون اشک یتیم دانه دانه چکید! تنها داغ رفتنت برای حل معمای ماندنت کافی است؛ تو می ماندی که ماندنت معمای لا ینحل روزگار ارادت و عشق می شد! و با رفتنت تفسیر کتاب محبت، ادب و ایثار ، عشق و امید شیرازه شد. و قلم در دریای مقام تو سر شکست و از این نرقصیدن خجالت کشید؛ سر شکست و دل داد، دوید و از جا ماند.
[ دوشنبه 92/8/13 ] [ 10:50 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
بوی محرم و بوی غم و بوی عزا ، مشام جانم را پر کرده است؛ نمی دانم چرا قلم دردستم نمی رقصد ، راستی میدان رقص قلم تنگ است؟ یا رقیب فرصتش را گرفته است؟ شاید هم در غمی جانکاه به سوگ نشسته است! شاید! شال عزای قلم از همه سنگین تر است و داغ عزایش از همه غمگین تر! چهره اش همه را به اشک کشانده است و کروبیان بجای سرمه ، اشک می کشند و به جای طاق و نصرت حسینه عزا به پا می کنند انگار قلم دل و نوایی برای رقص ندارد، همو که مدام می گفت رقصی چنین میانه میدانم آرزوست، اینک کمرش شکسته است و حروف حلقوم نازکش را فشرده است تیزی زبانش به سرخی آتش می ماند و خلاصه سر سبزش رابه باد داده است آخر عزای اشرف اولاد آدم است سرهای قدسیان همه بر زانوی غمست و ماه ماه محرم است........... [ دوشنبه 92/8/6 ] [ 4:5 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
سلام از خودم دلگیرم! ناراحتم، و دلخور کسی نیست تا مرا دست بسته به محاکمه دل بکشاند؛ چرا هست ولی امیدی به قاضی نیست! قاضی دادگاه دلم رشو ه گرفته است، رشوه نفس زیر دندانش مزه کرده است؛ کسی نیست به او بگوید: تو که حاکم مملکت وجودم بودی! چرا خودت را آلوده ساختی؟ چرا خودت را این چنین بی آبرو کردی؟ همه گوش بفرمان تو بودند ولی اینک اینگونه ذلیل شده ای! از که رشوه گرفته ای؟ چرا به نفع خوبی هایم قضاوت نمی کنی و چرا از زشتی هایم ملامت نمی کنی!! مگر برای زشتی هایم حکم زندان ابد کافی نیست؟ پس چرا تعذیرم نمی کنی؟ بی چاره رشوه بگیر شیطان شده ای؟ کدام وعده هایش حق بود؟ و کدام دروغهایش راست؟ و من باز احساس می کنم کمر وجدانم درد گرفته است و ستون فقرات عقلم کمی تا قسمتی سابیده شده است!! و اینک تو باید مرا دریابی ، و وجدان خفته ام را بیدار سازی و...... [ یکشنبه 92/8/5 ] [ 9:31 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
به کاراوانیان بگویید ما در غدیر منتظریم رفتگان باز گردند و باز ماندگان عجله کنند، هوا گرم است و مردم در رنج خلاصه همگان رسیدند و لحظه موعود فرا رسید راستش را بخواهید هم از هم می پرسیدند: مگر چه خبر شده است؟ رسول خد برای چه فراخوان داده است؟ و حضرت پس از خطبه ای بلیغ ، سرانجام دست علی را بالابرد و با اقراری که از همگان گرفت جانشینیش را به جشن نشست مردم بر شما با د به علی! علی جان من است و من جان علی! او گوشت و پوست و استخوانش با حق ممزوج است ؛ هرگز او را از حق جد ندانید و حق را از او جدا نکنید او با حق است و حق با اوست و خلاصه کلامی از جنس بلور سخنان خاتم پیامبران را مهر کرد که فرمود: حاضران به غائبان برسانند و ولایت علی را بر همگان عرضه نمایند!!! راستی اگر ما ایرانیان بودیم ، سقف سقیفه را بر سر فراموش کنندگان غدیر خراب می کردیم و دستمان را به خون منکران غدیر آغشته می ساخیتم نمونه اش هشت سال دفاع و سی سه سال همراهی با ولایت و عمری در رکاب عشق.................. [ جمعه 92/8/3 ] [ 6:12 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
........
|
........................ |
........................