چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
من و تو ما و شما؛ همه مایه زینت زمینیم عرشیان بر ما می بالند ؛ و کروبیان بر ما غبطه می خورند! چون ستاره ایم؛ چون خورشید و شاید چون ماه! دهان فرشتگان وقتی از تعجب باز می ماند که قدرت ما را می بینند و بی خیالی ما را... با خود می گویند: چگونه خلیفه خداوندی اینگونه تا بندگی و بردگی ، اسارت و حقارت پیش رفته است تو نماینده حقی؛ تو تصویر زیبای خداییِ؛ تو قدرت الهی داری؛ چرا خود را ارزان کرده ای؟ کدام چشم و ابرو تو را فریفته است؟ کدام زور بازو تو را مغرور ساخته است؟ از انقلاب و نهضت درونی ات نگذر! ولی فقیه روحت را یاری کن! تا پشتیبان ولی فقیه جانت باشی هرگز آسیبی نخواهی دید فتنه ها را زودتر خنثی کن که پس از 88 سالگی تو را در کام خود فرو نبرد؛ همیشه در میدان معنوی زندگیت حاضر باش! و بر علیه شیطان نفست راهپیمایی بگیر یک 22 بهمن برای خود بساز و شیطان را برای همیشه از کشور دلت بیرون کن.... [ دوشنبه 93/12/4 ] [ 10:30 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................