چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
نه من ، نه تو ، نه ما ، همه و همه سوگوار زلزله و طوفان جدائی ها و تنهایی هاییم! دچار یک سونامی هولناک شده ایم، یک ساحل بین دریای محبتمان فاصله و یک دریا بین بندر دیدارمان جدایی است؛ و تو بگو، مگر بخشش از بزرگان نیست؛ تو را می گویم؛ آری تو! از دل کباب شده ام چه می دانی؟ از جگر به سیخ کشیده ام چه ؟ بوی سوختن قلبم همه جا را گرفته است، هود بی مکس نفسم عطر و گلاب نگاه تو را پخش می کند؛ از همه دنیا فقط تو را دارم، فقط تو را، و دیگر هیچ و نگاه تو مرا تکثیر می کند، مرا پخش می کند، و طنین گریه هایم را ماندگار از من بگذر؛ تا از تو نگذرم؛ اینقدر ناز نکن، تا نیازم را جز به تو نگویم رو بر مگردان تا مرا ندزدند، نگاهم کن تا با تو باشم با تو آری با تو و سه نقطه چین [ یکشنبه 93/4/15 ] [ 1:34 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................