چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
تو را برای خود آفریدم ، تو را برای نمایش مهربانیم؛ تو را آفریدم تازینت زمین باشی ، تا انسان را به معراج ببری؛ تو را آفریدم تا زمینیان را به اوج برسانی ، تا ملائک را مات و مبهوت کنی؛ تو را آفریدم تا احسن الخالقین بودم را به رخ بکشانم، تا عرش را به حضورت زینت دهم؛ شب بدون قرص ماه جمال تو تاریک است، خورشید جمال من بدون تو بر کدام ماه بتابد؟ دنیا ی بی حضور تو دلگیر و زمین بدون قدوم تو زشت بود؛ تو را آفریدم تا عفت معنا شود، تا عشق حضور یابد؛ بدون حضور تو عشق چگونه تفسیر می شد؟ تو حوری ، تو از جنس عرشی ، تو از ذات بهشتی ، تو را به زمین چکار؟ تو اصلا خاکی نیستی؛ تو آیینه ای ، تو انعکاس قدرت خالقی ، تو طنین خَلَقتُکَ لِاَجلی هستی؛ مالک تو منم و قیمت تو قابل حساب نیست؛ پس تو باید در حجاب باشی، چشمان عریان لایق دیدن تو نیستند؛ قلب عریان ، جان بی حجاب تو را باید؛ که آن فقط منم ، من ، خالق تو ، معبود تو ، من که تو را برای عظمت خودم آفریدم؛
[ جمعه 92/6/15 ] [ 1:56 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................