چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
آب ، عطش، عشق، مادر و پدر! از من نپرس! تو خوب می دانی! برای پدر هیچ دردی کشنده تر از درد کودکان نیست! هر پدری روزی هزار بار آرزو می کند، کاش به جای درد کودکش خود بیمار می شد، کودک پاره جگر پدر است ؛ و در این میان مادر غمخوار پدر و مجنون و دلباخته فرزند! نه مادر قدرت رنج فرزند را دارد و نه پدر توان درد فرزند را...! می دانم تو در کربلا چه حالی داشتی! اگر بگویم آرزو داشتی به جای اصغرت تمام جام عطش را یک جا سر می کشیدی حرف به دور از واقعیتی نگفته ام!
و باز خوب می دانم، صدای گریه کودک چگونه بند دلت را پاره کرده و تو را دست به دعا نموده بود ! و مادرش رباب! ، که در این میان خود را فراموش کرده بود، عطشش را از یاد برده بود، وای اصغرم، وای کودکم! وای پسر دردانه ام؛ کیست که این سوز بی انتها را تفسیر کند؟ تفسرش قرآن است همانجا که می گوید: وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ و تو در انتظار سیراب شدن کودک ؛دنیا را به سوگ نشاندی!
همه ذکر اجابت انتظار تو را داشتند؛ و امید روا شدن دعای تو را آرزو می کردند؛ که چه بگویم ، زبانم لال ، یک مرتبه قنداقه خونی اش را برایت به ساحل فرستادند ساحل عطش ، ساحل رنج و ساحل دریای تنهایی را..... و تو اصغرت را در دریای خون سیراب و شناور دیدی ، که بر ظالمین لعنت خدا باد! آمین...
[ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 12:5 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................