چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
از هر چه بگذرم ! تو را چگونه و به هرچه دل ببندم از تو جداشدن چگونه؟ مرا برای خودت برگزین، اختیار دلم را خودت به دست بگیر! فکرم ، مغزم و حتی خیالاتم
دستان من باش! قدرت قدمهای شکسته ام در تقوا و نیرو گرفته در بیراهه گناه!
تو پاهایم باش! اشک چشمان من شو، و نفس مورد نیاز روحم باش؛ تا هر صبحم را با اشک بر حسین که جان فدای راهش باد؛ و با تنفس در فضای با او بودن شروع کنم! از که بگذرم ؟ از تو؟ این محال مرا به اندازه گنه کارانت دوست بدار! از سهمی که برایشان کنار گذاشته ای ، شریکم کن؛ مرا در آغوش رحمتت، با عقابت مودب مکن!
من به نوازشت زودتر تغییر می یابم تا با ادبت تا با عقابت عقابت تنها مرا سر به زیر می کند، تسلیم می کند اما محبتت مرا به زنجیر ارادت و با تو بودن درست مثل بچه ای که از ترس پدر تسلیم ، ولی نفرتی چند سینه اش را می درد، و فرزندی که با محبت پدر در آغوش مهر مادر توبیخ شود زشتی هایش را خود اعتراف می کند و سینه اش مالامال از محبت و مهر انتظار را بخش می کند پس بیا و مرا با عذابت شیفته خود مکن مرا با رحمتت به خود بخوان ، با مهربانیت باز گردان من فراریم ! چون تو را نشناخته ام.... اللهم اغفر ذنوبی کلها ، .....
[ پنج شنبه 92/4/27 ] [ 7:31 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................