سفارش تبلیغ
صبا ویژن
""""""""""""
وبلاگافکت نوار وضعیت
"""""""""""""

چیزی شبیه سکوت....
چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند! نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....

 

 

خاطره ی عمره

در ماه جمادی الثانی سال 1388 توفیق زیارت بیت الله الحرام را یافتیم خدای متعال ما را طلبید و آغوش رحمتش را به رویمان گشود.

پس از معطلی فرواوان ساعت 30/2 دقیقه بامداد بود که وارد مدینه شدیم و به طرف هتل حرکت کردیم .

 زائران را برای زیارت به مسجد النبی صلی الله علیه و آله حرکت دادیم ، نزدیک اذان صبح بود ، کاروان را کناری نگه داشتیم و با توضیح مختصری راهی نماز صبح شدیم. یکی از شرطه های وهابی می خواست جمع ما را بر هم زند ، و ما به او توجهی نکردیم ، همینکه حرکت کردیم ، مرا به اجبار به محل شرطه ها برد.

او می گفت : چرا به تذکر من توجه نکرده ای؟ خلاصه پس از آنکه مرا به دفتر شرطه ها برد  تمام وسایل شخصی مرا وارسی کرد و تا ساعتی معطل نمود.

 نکته جالب این بود که در میان وسایل شخصی ام یک زیارت عاشورا بود که چند بار این مامور وهابی برداشت و نگاه کرد ، راستش را بخواهید من هم اول حواسم نبود ، اما یک مرتبه متوجه شدم که این زیارت عاشورا است ، به شدت ترسیدم و گفتم خدایا اگر اینها بفهمند که این زیارت عاشورا است مرا به زندان می برند و حتی ممکن است مرا اعدام کنند به  همین خاطر شروع به خواندن آیه الکرسی و آیه شریفه وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا کردم و متوسل به امام زمان عج شدم که متوجه نشوند. که الحمدلله متوجه نشدند.

از ساعت 4 تا ساعت 8 صبح مرا معطل کردند . من ناراحت شدم و به آنان گفتم : آیا شما اینگونه از مهمانهای خود پذیرایی می کنید ؟ مگر زائران مدینه و بیت الله الحرام میهمان شما نیستیند ؟

همینکه این جمله را گفتم ، رئیس شرطه ها رو به ماموران کرد و گفت : راست می گوید ، مگر نمی دانید برای ما زشت است که با مهبمان اینگونه برخورد کنیم ؟ چرا این زائر را معطل کرده اید ؟!!خلاصه  پس از گرفتن امضاء ، عکس و تعهد رهایم کردند.

در طول چند ساعتی که در آن محل بودم بارهای دیدم که برخی از افراد سنی مذهب  می آمدند  و درخواست کتاب می کردند .

من هنگام خروج از آن محل از آنان درخواست کردم که اگر ممکن است یکی از این نوشته هایی که به زائران اهل سنت می دهید به من نیز بدهید!! این کتاب ها و جزوه ها همه در باره عقاید وهابیت و مسائلی پیرامون اعتقادات ضاله آنان بود .

 همینکه من این خواسته را مطرح کردم و خواستم یکی از آن کتاب ها ر ا در اختیار من قرار دهند ، رئیس شرطه ها با تعجب سکوت کرده و پس از چند لحظه سکوت و مشورت گفت :  تو قصدت خیر نیست و می خواهی این کتاب را برداری و روی منبر علیه ما حرف بزنی ، و هر دو خنددیدند و من نیز خنده ام گرفت و از آن محل خارج شدم.

 


[ دوشنبه 88/8/11 ] [ 7:52 صبح ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

........................



........................
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
""" ........
///