چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
روزه، عطش ، غیبت، و ظهور! چه واژهای عجیبی! و از آن عجیب تر؛ افطار، غربت، تنهایی! خدایا یارم بر سر کدام سفره افطار ، روزه اش را باز می کند؟ با چه افطار می کند؟ خرما؟ آب گرم؟ یا اصلا با اشک؟ اشک بر غربت و عزای حسین علیه السلام؟ مگر نه این است که فرمود: ای جد بزرگوارم اگر روزگار مرا به تاخیر انداخت و از یاری تو باز ماندم اما هر صبح وشام بر تو می گریم!
تو با اشک افطار می کنی و من با چه؟ تو با صبر و من ؟ تو با عشق و من ؟ اشکت ، لحظه افطارت دیدنی است ؛ ای یوسف فاطمه یا صاحب الزمان دلم از دست خودم خون است؛ از این که تو را با روزه ام گره نزده ام ؛ و از اینکه تو را در کنار سفره افطارم غریب گذاشته ام شرمسارم! قول می دهم از امروز با شروع اولین لحظه افطار تو را در کنار خودم جای دهم و با نوشیدن اولین جرعه آب به یاد عطش کربلا دریایی شوم! از ساحل روزه به دریای افطار اشک ؛ و از عمق دریای اشک به ساحل با تو بودن را
[ جمعه 92/4/21 ] [ 6:52 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................