چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
قلم اذن دخول می طلبد، انگار بدون اذن قدرت دویدن بر قلب سفید کاغذ را ندارد اصلا بدون اذن تا کنون کدام صحنه را به تصویر کشانده است که اینکه در باب عشق بخواهد و این چنین آغاز می کند: باذن الله و باذن رسول الله و امیر المومینن و ملائکه المقربین بسم الله الرحمن الرحین ان الحسین مصباح هاد و سفینه نجات و من در شب طلوع کردم و کشتی نجاتم در دریای دنیا برای نجات غریقان لنگر انداخته است کیست که بدون کشتی نجات حسین دریای دنیا را به طرف ساحل برزخ بپیماید؟ آدم؟ نوح؟ یونس؟ عیسی ؟ ابراهیم و یوسف؟ یا اسماعیل و یعقوب که درود خدا بر آنان باد؟ بدون توسل به رشته حسین و بدون پیوند با کشتی او کدام نجات؟ کدام وصل ؟ و کدام رسیدن؟ آدم در کنار جبل الرحمه ، در عرفات را می گویم، توبه اش ؛ نوح با کشتی اش ؛ یونس در شکم ماهی و اعترافش؛ عیسی هنگام تولدش؛ ابراهیم در آتش نمرود؛ و یوسف در چاه و اسماعیل در قربانگاه و یعقوب در انتظارش با حسین این چنین به مقصد رسید؛ و اینک این من و این تو، این دریایی دیگر و ساحلی دیگر؛ این من و این تو و این کربلایی دیگر.... [ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 11:6 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................