چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
امشب سوختم!! امشب سوختم، تو به جای آنان آیا نوکری مثل خودت را برای خودت می پذیری؟؟ انگار کسی در درونم نهیبم زد و گفت: خفه! تو دیگه خفه شو ، فکر کردی از اولیای خدایی؟ فکر می کنی مقربی؟ فکر می کنی راه برویت همیشه باز مانده است؟ خدایا! امشب مرا به هم ریختی ؟ خدایا انگار دوریم را نمی خواهی؟ انگار تو هم جان به لب شده ای ؟ دارد از دستم می رود؟ همه چیزم، لطف اربابم از دستم رفت یا در شرف رفتن است یا لطیف و یا خبیر رفتم و از غافله ماندم همه عشقم برباد رفت، همه معنویتم سوخت و چشمم را بستند و کلیدش را دزدیدند، انگار شیطان کلید چشمم را بلعید و با شمشیر رو بسته مرا به مبارزه طلبید ، گفت: گیرت انداختم تو زندانی شدی و من کلید سلولت را بلعیدم حالا بچش و حالا ضربه ها را تحمل کن....... خدایا در این دل شب که ساعت 2/20 دقیقه شب شام میلاد زینب کبری سلام الله علیها است به بچگی من توجه نکن مرا در یاب مرا دریاب مرا دریاب. تو به کرمت نگاه کن، دارند مرا می دزدند، مرا به سرقت می برند ، اگر مرا بردند و دزدیدن حتما تکه تکه ام خواهند کرد. چرا به دادم نمی رسی؟ جوابم نمی دهی ؟ // [ دوشنبه 87/2/23 ] [ 9:47 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
گدای محبت می دونستین محبت قابل تقسیم نیست و هرگز نمی توان آنرا از کسی وام گرفت، یعنی هیچ انسان عاشقی نمی تواند مقداری
از محبت خود را به فردی بدهد و هیچ انسانی نمی تواند محبت را از دیگران گدایی کند.
محبت درست شبیه به زیبایی است و درست شبیه به علم است ، یعنی همانگونه که علم و زیبایی قابل تقسیم نیست ، هرگز
نمی توان محبت را هم تقسیم کرد. بنابر این هر کسی باید به انداز ه توان خود کوشش کند تا گوهر محبت را اکتساب کند.
مهمترین راه کسب محبت دیدن زیبایی های محبوب است اگر کسی بخواهد محبت پیدا کند باید در کلاس درس معرفت بنشیند و
خود با کسب معرفت در کسب محبت کوشش کند.
نکته بسیار مهم این است که اگر ملاک ارتباط و اتصال به معصومان علیهم السلام ویژگیهای ظاهری باشد و جمال ظاهری مد نظر
باشد خطرناکترین عارضه این کار این است که معشوق فدا می شود. اما اگر ملاک جمال معنوی و صفات و ویژگیهای روحی
باشد در این صورت معشوق فدا می شود.
از قرآن چنین استفاده می شود که عاشق باید فدا شود و معشوق سالم بماند. در داستان حضرت یوسف علیه السلام چنین
نکته ای بوضوح نمایان است. در این داستان حضرت یوسف علیه السلام فدا شد ، او به زندان افتاد و چقدر زجر کشید همه به
خاطر این بود که ملاک محبت ویژگیهای جسمی بوده است اما در همین قرآن خدای متعال داستان حضرت
[ جمعه 87/1/30 ] [ 1:32 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
دوباره آمدم دلم تنگ گفتگوی با توست و دیگر هیچ دوست داشتم بیشتر همدیگر را درک می کردیم و انتظارمان این چنین ما آب نمی کرد خلاصه از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است. بالاترین مقام محبان (شیعه) محبت به اهل بیت علیهم السلام که در قرآن بعنوان اجر و مزد و پاداش رسالت معرفی شده است اگر در میدان عمل به اثبات برسد انسان را به مقام والایی می رساند. این مقام مقامی است که حتی پیامبران الهی درخواست رسیدن به آن را داشتند. در احوالات حضرت ابراهیم علیه السلام روایت بسیار مهمی نقل شده است که ناقل این روایت ابوحنیفه است که یکی از چهره های بزرگ اهل سنت بوده است نکته: البته نباید فراموش کرد که اگر ما می شنویم یا می خوانیم که برخی از روایات از قول بزرگان اهل سنت نقل می شود این به این معنا نیست که ما دست گدایی پیش آنان دراز کنیم ، چرا که هیچ گروهی در این دنیا غنی تر از فرقه شیعه نیست. دریای معارف شیعه دارای گوهرهایی است که ما را از گدایی کردن مقابل دیگران بی نیاز می کند. بنابراین اگر این مطالب گفته میشود به خاطر این است که انسان وقتی ذکر محبوب را از زبان دشمن می شنود لذت بیشتری می برد و ما اگر نام افرادی مانند ابوحنیفه را نقل می کنیم ، نه به خاطر این است که بخواهیم از او گدایی کنیم. ابوحنیفه خودش می گوید: ( لولا السنتان لهلک النعمان) اگر آن دوسالی که من از محضر امام صادق علیه السلام بهره بردم نبود قطعا هلاک می شدم. وی اول شاگرد حضرت بوده اما بعد بنای مخالفت گذاشت و کارش به جایی رسید که هر سوالی از او می کردند کاملا برخلاف امام صادق علیه السلام پاسخ می داد. مثلا مشهور است که نقل کرده اند از او سوال شد که: آیا در سجده نماز باید چشم را بست یا باز گذاشت؟ او چون نمی دانست که نظر امام صادق علیه السلام چیست گفت: یک چشم را ببندید و دیگری را باز بگذارید. او می خواست با این نظر کاملا بر خلاف حضرت صادق علیه السلام نظر داده باشد. به هر روی ، ابو حنیفه این کلام و این روایت را نقل کرد. روایت مورد نظر در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام است که شاهد بحث ماست. روایت مورد نظر این است: همینکه خدای متعال حضرت ابراهیم را خلق کرد پرده ها از مقابل دیدگانش برداشته شد ، پس حضرت ابراهیم علیه السلام نوری را دید ، پرسید : پروردگارا! این نور کیست؟ خطاب رسید این نور محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران است. آنگاه نور دیگری دید و عرض کرد این نور کیست؟ خطاب رسید این نور علی بن ابیطالب علیه السلام وصی و جانشین محمد صلی الله علیه و آله است. آنگاه نور حضرت زهرا سلام الله علیها و نور امام حسن و امام حسین علیه السلام را دید و خدای متعال آن بزرگواران را به خلیل و دوست خود ابراهیم علیه السلام معرفی نمود.
آنگاه ابراهیم علیه السلام نورهای زیادی را دید که به هم پیچیده اند. پرسید : خدایا این نورها نور چه کسانی است که هیچ کس جز تو شمارش تعداد آن را نمی داند؟ خطاب رسید این نور شیعیان علی بن ابیطالب است.
در این هنگام حضرت ابراهیم علیه السلام از خدای متعال در خواست کرد که بار خدایا! مرا نیز در زمره شیعیان علی علیه السلام قرار ده آری ! پیامبران الهی رسیدن به مقام شیعه را از خدای متعال در خواست می کردند و دعایشان مستجاب می شد. محبت و عمل: اگر کسی بخواهد به این مقام والا دست پیدا کند باید در میدان محبت با استعانت از عمل مسیر را به روی خود باز نماید ، چرا که بدون عمل امکان رسیدن به چنین جایگاهی نخواهد بود. بقدری عمل مهم است که در روایات رسیده تصریح کرده اندکه هر کسی حق اینکه خود را شیعه بنامد را ندارد. داستان گروهی که به طوس رفته بودند و قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام را داشتند بر کسی پوشیده نیست. اینان بعد از دو ماه که حضرت آنان را نپذیرفت ناراحت شدند و گفتند ما اگر به دیار خود برویم جواب همشهریان خود را چه بدهیم ؟ اگر از ما پرسیدند که آیا موفق شدید امام هشتم را ببینید و ما بگوییم حضرت ما را راه نداد برای ما بسیار گران تمام می شود. پس از سه ماه حضرت آنان را پذیرفت و فرمود : نگویید ما شیعه هستیم ، بلکه بگویید ما از دوستاران شماییم. شیعه به کسی می گویند که در تمام جوانب زندگی مطیع محض حضرات اهل بیت علیهم السلام باشند. کسی که محور زندگیش خواست آنان نباشد چگونه می تواند ادعا کند که من از شیعیان شمایم. [ جمعه 87/1/30 ] [ 1:27 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
........
|
........................ |
........................