چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
چیزی شبیه سکوت
آثار حجت الاسلام علی اصغر ظهیریمرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلام منتشر کرد اضافه شده در 2014/11/24 - 12:42
متن 32 جلد از آثار حجت الإسلام علی اصغر ظهیری، مشتمل بر 22 جلد کتاب به صورت متنی و 10 جلد به صورت تصویری، در موضوعات: فقه، عرفان و ...
وضعیت عرضه:
نرم افزارهای مرتبط [ دوشنبه 93/12/25 ] [ 10:4 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
زمستان ! امسال کجا بودی؟ من در حسرت کمی سرما؛ در سوگ پوشیدن پالتوی پشمی ام ، بهار را به خانه آوردم!! زمستان امسال ؛ زمستان نبود؛ بهار بود؛ انگار راه آمدن سرما را بسته ؛ و زمستان را پشت درهای قفل زده به انتظار نشانده بودیم!! زمستان بخل ورزیدی ؛ تو که بخیل نبودی تو همیشه دستان سخاوتمندت باران را برایمان هدیه می کرد؛ و گاهی در اوج محبت برف را !! اما چرا از ما دلگیر شده ای که فراموشمان کرده ای چند سالی است با دستان خالی می آیی!! زمستان ! چرا با ما قهری؟ ما را نمی نوازی؟ آنقدر به نوازش تو نیازمیدیم که نیامدنت ما را به گدایی کشانده است!! باران و برفت را ؛ سرما و سوزت را در بهار گدایی می کنیم جایت را با بهار اشتباه گرفته ایم!! بچگی ما را ببخش ، زمستان عزیز ! بی مهری ما را به خودت نادیده بگیر می دانیم تو بی تقصیری؛ شاید بهار ، تابستان؛ پاییز هم به جای تو باشند و کم محلی ما را بببنند؛ دیگر سراغمان نیاییند و جایشان را با یکدیگر عوض کنند. ما به زمستان و سخاوتش؛ به بهار و طراوتش؛ به تابستان و حرارتش، و خلاصه به پاییز و خزانش محتاجیم! و مولایمان امام سجاد علیه السلام در صحیفه چقدر زیبا فرمود: خداوندا! زمستان ما را زمستان و تابستان ما را تابستان قرار ده
[ دوشنبه 93/12/25 ] [ 9:50 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
زمستان ! امسال کجا بودی؟ من در حسرت کمی سرما؛ در سوگ پوشیدن پالتوی پشمی ام ، بهار را به خانه آوردم!! زمستان امسال ؛ زمستان نبود؛ بهار بود؛ انگار راه آمدن سرما را بسته ؛ و زمستان را پشت درهای قفل زده به انتظار نشانده بودیم!! زمستان بخل ورزیدی ؛ تو که بخیل نبودی تو همیشه دستان سخاوتمندت باران را برایمان هدیه می کرد؛ و گاهی در اوج محبت برف را !! اما چرا از ما دلگیر شده ای که فراموشمان کرده ای چند سالی است با دستان خالی می آیی!! زمستان ! چرا با ما قهری؟ ما را نمی نوازی؟ آنقدر به نوازش تو نیازمیدیم که نیامدنت ما را به گدایی کشانده است!! باران و برفت را ؛ سرما و سوزت را در بهار گدایی می کنیم جایت را با بهار اشتباه گرفته ایم!! بچگی ما را ببخش ، زمستان عزیز ! بی مهری ما را به خودت نادیده بگیر می دانیم تو بی تقصیری؛ شاید بهار ، تابستان؛ پاییز هم به جای تو باشند و کم محلی ما را بببنند؛ دیگر سراغمان نیاییند و جایشان را با یکدیگر عوض کنند. ما به زمستان و سخاوتش؛ به بهار و طراوتش؛ به تابستان و حرارتش، و خلاصه به پاییز و خزانش محتاجیم! و مولایمان امام سجاد علیه السلام در صحیفه چقدر زیبا فرمود: خداوندا! زمستان ما را زمستان و تابستان ما را تابستان قرار ده
[ دوشنبه 93/12/25 ] [ 7:25 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
زمستان کجاست تا که بهار بیاید؟ امسال کجا بودی؟ من در حسرت کمی سرما؛ در سوگ پوشیدن پالتوی پشمی ام ، بهار را به خانه آوردم!! زمستان امسال ؛ زمستان نبود؛ بهار بود؛ انگار راه آمدن سرما را بسته ؛ و زمستان را پشت درهای قفل زده به انتظار نشانده بودیم!! زمستان بخل ورزیدی ؛ تو که بخیل نبودی تو همیشه دستان سخاوتمندت باران را برایمان هدیه می کرد؛ و گاهی در اوج محبت برف را !! اما چرا از ما دلگیر شده ای که فراموشمان کرده ای چند سالی است با دستان خالی می آیی!! زمستان ! چرا با ما قهری؟ ما را نمی نوازی؟ آنقدر به نوازش تو نیازمیدیم که نیامدنت ما را به گدایی کشانده است!! جایت را با بهار اشتباه گرفته ایم!! بچگی ما را ببخش ، زمستان عزیز ! بی مهری ما را به خودت نادیده بگیر می دانیم تو بی تقصیری؛ شاید بهار ، تابستان؛ پاییز هم به جای تو باشند و کم محلی ما را بببنند؛ دیگر سراغمان نیاییند و جایشان را با یکدیگر عوض کنند. ما به زمستان و سخاوتش؛ به بهار و طراوتش؛ به تابستان و حرارتش، و خلاصه به پاییز و خزانیش محتاجیم! و مولایمان امام سجاد علیه السلام چقدر زیبا فرمود: خداوندا! زمستان ما را زمستان و تابستان ما را تابستان قرار ده ما بهار را بیشتر از تو خواستیم که از ما دلزده شده ای و تو وقتی کم محلی های ما را دیدی با نیامدنت [ دوشنبه 93/12/25 ] [ 12:15 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
راستی اگر تو حضورت را با خون خویش امضاء نمی کردی و اگر با عشق در یاری امامت نمی شتافتی و خلاصه اگر آخرین بهار عمرت را پر از لاله های سرخ دفاع نمی کردی کدام نور ما را از تاریکی و ظلمت جهل به روشنای معرفت می کشاند دفاع تو ای بانوی همیشه یک دیار نور و یک دنیار روشنایی بود تو اگر پشت در نمی رفتی و اگر به دفاع حنجره سکوت را نمی شکستی امروز کدام نیرو ما را به عشق مولایمان علی می کشاند تو با فدای کردن خود غربت علی را فریاد زدی و از تما م ظلمت ها ، انسان را نجات دادی پس من مدیون تو ام نه من که او ، آنها ؛ همه و همه زیر باران دین تو ایستاده ایم پس امسال عیدمان را در زیر بارش نورباران عرفان تو سپری می کنیم و رخت و لباسمان را به رنگ ارغوان سیاه می کنیم [ شنبه 93/12/23 ] [ 6:18 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
خمینی وجودت کجاست تا تو را رهبری کند؟ او تبعید هم شده باشد؛ دستوراتش که به تو می رسد؟ کشور وجودمان در زیر باران ظلمهای شاه نفسمان به ستوه آمده است؛ شاه غرائز ؛ خمینی عقل را به تبعید فرستاده است؛ تمام نیروهای انقلابی وجودمان در زندانهای ساواک نفس و شیطان گرفتار شده اند؛ برخی جان داده اند و بعضی زیر شکنجه ها فریاد می زنند... متحد و یک دل باش؛ دل صد دله را یک دل ساز!! انقلابی در کشور دلت بر پا کن؛ حکومت نظامی نفس و شیطان را بشکن،؛ دوازده فروردین باند فرودگاه را برای در آمدن فرشته باز کن و دیو شهوت را بیرون نما!! سرانجام خمینی عقل در بهشت زهرای وجودت ، به سخن خواهد نشست و فریاد بر خواهد آورد که: من انسان خواهم ساخت ؛ من تو دهن شیطان خواهم زد من بواسطه اینکه خدا مرا قبول دارد انسان خواهم ساخت و سرانجام صدای صحیح است صحیح است فرشتگان ... و فریاد جبرییل به تکبیر [ یکشنبه 93/12/17 ] [ 7:32 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
من و تو ما و شما؛ همه مایه زینت زمینیم عرشیان بر ما می بالند ؛ و کروبیان بر ما غبطه می خورند! چون ستاره ایم؛ چون خورشید و شاید چون ماه! دهان فرشتگان وقتی از تعجب باز می ماند که قدرت ما را می بینند و بی خیالی ما را... با خود می گویند: چگونه خلیفه خداوندی اینگونه تا بندگی و بردگی ، اسارت و حقارت پیش رفته است تو نماینده حقی؛ تو تصویر زیبای خداییِ؛ تو قدرت الهی داری؛ چرا خود را ارزان کرده ای؟ کدام چشم و ابرو تو را فریفته است؟ کدام زور بازو تو را مغرور ساخته است؟ از انقلاب و نهضت درونی ات نگذر! ولی فقیه روحت را یاری کن! تا پشتیبان ولی فقیه جانت باشی هرگز آسیبی نخواهی دید فتنه ها را زودتر خنثی کن که پس از 88 سالگی تو را در کام خود فرو نبرد؛ همیشه در میدان معنوی زندگیت حاضر باش! و بر علیه شیطان نفست راهپیمایی بگیر یک 22 بهمن برای خود بساز و شیطان را برای همیشه از کشور دلت بیرون کن.... [ دوشنبه 93/12/4 ] [ 10:30 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
........
|
........................ |
........................