سفارش تبلیغ
صبا ویژن
""""""""""""
وبلاگافکت نوار وضعیت
"""""""""""""

چیزی شبیه سکوت....
چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند! نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....


 

 

 روزی امیر مومنان علیه السلام در مسجد کوفه نشسته بودند 

و گروهی از مردم نیز حضور داشتند.

 در این میان زنی وارد شد و در حالی که خود را به حضرت

نزدیک کرد فریاد برآورد:

  ای کسی که مردان ما را کشتی ! ای کسی که خونهای ما را

بر زمین ریختی!

  و ای کسی که کودکان ما را یتیم کردی!!!

 و خلاصه هر چه خواست به حضرت گفت.

عمربن حریث که از دشمنان امام است

  و چهر زشت خود را زیر نقاب نقاق مخفی کرده بود می گوید: ناگهان

  مولا علی علیه السلام به آن زن فرمود:

تو انسان بد زبانی هستی که از نظر جنسیت

مشکل داری ! نه مردی و نه زن!!

 عمر بن حریث می گوید: من به دنبال این زن

حرکت کردم و او را در خیابان یافتم

 و به بهانه اینکه می خواهم به تو جایزه ای بدهم

چرا که حرف های دل مرا نیز به

  علی زدی او را به خانه خود برد و دستور داد کنیزان او را تفتیش کنند

  و او را عریان کرده و لباسهایش را در آورند.

 آن زن همینکه دید قصد دارند او را تفتیش کنند ناگهان نشست و فریاد زد

  که این کار را نکنید به خدا قسم فرزند ابوطالب درست گفته است.

 ابن ابی الحدید در این قسمت می گوید: عمربن حریت برگشت و به

 امیر مومنان علیه السلام خبر داد و ضمن آن سوال کرد که

 شما از کجا دانستید آن زن از نظر جنسی مشکل دارد؟؟

 حضرت فرمود: شبی که رسول خدا از دنیا رفت

من سر مبارکش را در آغوش داشتم ،

  آن حضرت هزار باب علم را به رویم گشود که از

بابی هزار باب دیگر گشوده میشد،

  یکی از درهایی که به رویم گشوده شد این بود که

تا قیامت تمام دوستانم را به من معرفی کرد.

 آری اهل بیت علیهم السلام همه دوستان خود

را به اسم می شناسند بطوری که

  در روایات تصریح شده است که آن بزرگواران تصریح کرده اند

 آنقدر آشنایی ما به شما

 زیاد است که انگار از خودتان به خودتان آگاه تریم.


[ سه شنبه 93/5/7 ] [ 6:16 عصر ] [ ع. الف . ضاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

........................



........................
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
""" ........
///