چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
سلفی ها که اکنون بلای جان اسلام شده اند بار دیگر رذالت و پستی خود را به نمایش گذاشتند قبر صحابی بزرگ اسلام را نبش کرده و روی زشت کاران عالم را سیاه نمودند. معنای این نبش قبر چیست؟ به نظرم شاید به خاطر این است که اینها از قبرهای وابستگان به اهل بیت علیهم السلام نیز وحشت دارند ، از قبرشان نیز واهمه دارند تا چه رسد به خودشان نکته: متوکل عباسی بیش از بیست بار کربلا را شخم زد و به دنبال قطع علاقه شیعه از امام حسین علیه السلام بود، اما هرگز موفق نشد ، متوکل می خواست شیعه به زیارت نرود ! چرا که می دانست یک زیارت برابر با هزاران ساعت تبلیغ علیه فرهنگ فراموش کنند گان غدیر است از قبر حسین علیه السلام نیز واهمه داشته و دارند، و امروز نیز سلفی های زمان ثابت کردند که از قبر حجرها می ترسند متوکل های زمان نیز امروز ناجوانمردانه روی سیاه خود را از زیر نقاب دشمنی بیرون زدند. ما به اینان می گویییم: شما که اینقدر به همسر رسول خدا عایشه احترام می گذارید چگونه سخنش را نشنیدید که در باره حجربن عدی چه گفت؟ به نظر می رسد اینان سر در آخر صهیونیست دارند و از آنان تغذیه می شوند....
گذری بر زندگانی حجربن عدی که درود خدا بر او باد
و نفرت را به حکومت امویان برانگیخت.
مسلمانی راستین، باوفا، شبزندهدار و روزهدار بود. شمشیر مى زد او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیرمؤمنان علیه السلام چنین اعلام کرد "ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده زود شناخیتم، ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده اى هستیم. اینک اختیار ما در دست توست، اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو هستیم و هر چه دستور بدهى اطاعت مى کنیم. امیر مؤمنان علیه السلام از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد. یکى از افتخارات وى مقابله با ضحاک یکى از فرماندهان نامدار شام بود که در این نبرد پیروز شد.
چشمانش میجوشید، با احترام مقابل حضرت نشست. غرق فکر بود و میخواست امام حسن علیه السلام به او و چند نفر از یارانش اعتماد کند و دوباره با معاویه بجنگد. امام هم در فکر بود. پشت سر گذاشتیم و در باطلی در آمدیم که از آن میگریختیم و پستی را از خودمان به خود بخشیدیم و فرومایگی را پذیرفتیم که سزاوار آن نبودیم. جنگ بدهد. منتظر روزی بود که امیرالمؤمنین به او وعده داده بود؛ روز شهادتش. تا آن روز، با ارادهای محکم، در دوستی علی علیه السلام و پیروی از او باقی ماند. حاکمان مغیره بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! او اضافه کرد با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و آقائى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و معذب مى گردد. شیعیان، بهخصوص شیعیان کوفه میکردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل میرساندند. یکی از آنان حجربن عدی کندی بود. مرگ نماز را طول دادى گفت: "به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته ام، دو رکعت نماز خوانده ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى ترسم به این کوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشوئید زیرا مى خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم"! ملاقات کرد، به او گفت: « چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود در « مرج عذراء » جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد.» معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت:« در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.» [ یکشنبه 92/2/15 ] [ 10:17 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................