چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
با دلم درگیرم، و از عقلم شاکی تا با همند که من مشکلی ندارم، اما امان از زمانی که با هم درگیر شوند و هر کدام چیزی را طلبند همین اختلاف آتشی به پا می کند که فقط بوی کباب جگرم همه را بر من شجاع می کند خیال می کنند جگرکی است و نان داغ و کباب داغ!!!! پس از عقلم شاکی و با دلم درگیر تو چطور ، مثل منی؟ نگو نیستی که باورم نمی شود!!!! نمی دانم ، فقط این نکته را یقین دارم که ممکن است دلم دروغ بگوید اما عقلم ...... [ یکشنبه 93/7/13 ] [ 11:31 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................