چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
حال که با این شعر مهمانی مرا پذیرفتید بگذارید نکته ای بگویم و خیلی سرتان را درد نیاورم
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که از خود چه توقعی دارید؟ به نظرم می رسد این یکی از اساسی ترین سوالهایی باشد که می تواند با یک لحظه تامل و اندیشه مسیر جدیدی را به رویمان گشود. از خود چه توقعی دارید؟ یکی می گفت چندان توقعی ندارم ، اما باور کنید هیچ انسانی نیست که از خود توقعی نداشته باشد شما سراغ دارید؟ من می توانم با جرات بگویم یکی از بزرگترین توقعات تمام انسانهای روی زمین از خود پاک زیستن و انسان زیستن است. همه دوست دارند پاک باشند و هرگز گناه نکنند ، این بالاترین توقعی است که هر انسان خردمند و با اندیشه ای از خود دارد ، اما فراموش نکنید که این توقع از خویشتن در همه انسانها یک جور نیست بلکه شدت و ضعف دارد ، بگذارید توضیح و تفقصل این مطلب را در فرصت مناسب دیگری بیان کنیم. آب طلب نکرده همیشه مراد نیست از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند “صبح” تو را “ابرهای تار“ تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست از نقطهای بترس که شیطانیات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه است که قربانیات کنند
[ دوشنبه 88/7/27 ] [ 7:7 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................