چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
بعد از غیبت نسبتا طولانی همه خوانندگان را به این غزل زیبا که از شاعر معاصرمان نظری است جلب می کنم و مویه ها و دلتنگی ها را به وقت دیگر موکول می کنم.
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند “صبح” تو را “ابرهای تار“ تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست از نقطهای بترس که شیطانیات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه است که قربانیات کنند [ دوشنبه 88/7/27 ] [ 6:59 عصر ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................